سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یاد شهدای کربلای ایران

محلی برای فرستادن هدیه ای از ایرانیان به شهدای دفاع مقدس

بزرگ مرد تاریخ

پیوند ها
 
لوگوی دوستان
گنجینه احادیث

 
جستجو گر گوگل


پیامکِ «مدافع حرم» از «حرم» +عکس

«مهدی عزیزی» اول مهرماه 1361 شمسی در "تهران" متولد شد و 31 سال بعد، در حالی که لباس رزم برای دفاع از حرم «بانوی مقاومت» حضرت «زینب کبری(سلام الله علیها)» را بر تن داشت در "سوریه"، پای بر بساط «عند ربهم یرزقون» نهاد.

گروه جهاد و مقاومت مشرق - «مهدی عزیزی» به تاریخ پنج‌شنبه، اول مهر ماه 1361 شمسی (4 ذی‌حجه 1402 قمری) در «تهران» متولد شد و 31 سال بعد، به تاریخ جمعه، 11 مرداد 1392 شمسی (24 رمضان المبارک 1434 قمری)، در حالی که لباس رزم برای دفاع از حرم «بانوی مقاومت» حضرت «زینب کبری (سلام الله علیها)» را بر تن داشت، در «سوریه» پای بر بساط «عند ربهم یرزقون» نهاد و جسم خونینش در «قطعه 26» بهشت زهرای تهران، تا زمان ظهور مولایش، به امانت گذاشته شد.

چندی پیش، توفیق ملاقات با یکی از رفیقانِ «مهدی عزیزی»، نصیب خبرنگاران جهاد و مقاومت مشرق شد. رفیقِ جامانده، از رفیقِ سفرکرده گفت و گاهی هم نمِ اشکی به چشم آورد. در لابه‌لای کلام، گویی میراثی گران‌بها را به ما عرضه می‌کند، تلفن همراه خود را جست‌وجویی کرد و پیامکی را نشان‌مان داد. پیامکی که از سفر «مهدی عزیزی» به «مشهدالرضا» برایش به یادگار مانده بود. «مدافع حرم» در «حرم رضوی (صلوات الله علیه)» رفیق خود را یاد کرده و دعایی را سوغات سفرش. اما رفیقِ جامانده، از آخرین زیارتِ بی‌سوغاتِ «مهدی» گله داشت.

روح‌مان با یادش شاد



پیامکِ «مدافع حرم» از «حرم»+عکس


پیامکِ «مدافع حرم» از «حرم»+عکس

مشرق نیوز




   نوشته شده در دوشنبه 92/11/28  توسط خادم 



شناسه خبر : 63960
92/11/24 - 21:12 -

 

جانباز زنجانی به یاران شهیدش پیوست

جانباز زنجانی به یاران شهیدش پیوست

پیکر شهید سیف‌الله محمدی جانباز 70 درصد زنجانی بعد از ظهر امروز با حضور مردم و مسئولان تشییع و در جوار یاران شهیدش به خاک سپرده شد.

به گزارش فرهنگ نیوز، مراسم تشییع این جانباز دوران هشت سال دفاع مقدس از مقابل مسجد جامع زنجان تا مزار شهدای پایین زنجان برگزار شد.
پس از تشییع پیکر پاک شهید سیف‌الله محمدی بر روی دستان مردم ولایتمدار و همیشه در صحنه دیار غواصان دریادل در مزار شهدای پایین و در جوار همرزمان شهیدش به خاک سپرده شد.
شهید محمدی 24 بهمن سال 64 در منطقه اروندرود و در عملیات والفجر هشت به درجه جانبازی نائل شده بود.

فرهنگ نیوز




   نوشته شده در پنج شنبه 92/11/24  توسط خادم 



 

روضه خوان امام حسین چگونه شیر کوهستان شد

فرمانده تیپ یک لشکر 27، مداح اهل بیت‌(ع) بود؛ با صدای دلنشین نوحه می‌خواند و روضه «شه باوفا ابوالفضل» را هم خیلی دوست داشت.

 

خبرگزاری فارس: روضه خوان امام حسین چگونه شیر کوهستان شد


به گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت فارس(باشگاه توانا)، شهید «مهدی خندان» به سال 1341 در روستای «سبوبزرگ» از توابع لواسان کوچک به دنیا آمد؛ او در سال 1357 همزمان با پیروزی انقلاب توانست دیپلمش را در رشته مکانیک بگیرد.

مهدی تابستان 1359 به عنوان عضو فعال بسیج به پادگان امام حسین (ع) اعزام شده و دوره آموزش عمومی نظامی را با موفقیت گذراند و سپس برای مقابله با ضد انقلاب عازم کردستان شد؛ او به مدت شش ماه در جبهه غرب در سرپل ذهاب ماند و پس از آن به عضویت سپاه پاسداران در آمد.

شهید خندان چهار ماه به عنوان محافظ بیت امام خمینی(ره) به خدمت مشغول شد؛ مهدی با مقاومتی که در جبهه غرب داشت، همرزمان به وی لقب «شیر کوهستان» دادند.

او مداح اهل بیت‌(ع) بود؛ به گفته مادرش، با صدای زیبای و دلنشین نوحه می‌خواند؛ روضه «شه باوفا ابوالفضل» را هم خیلی دوست داشت. و سرانجام شهید «مهدی خندان» رو 29 آبان 1362 برابر با اربعین حسینی، در مرحله سوم عملیات «والفجر 4» در ارتفاعات «کانیمانگا» با مسئولیت فرمانده تیپ یک لشکر 27 محمدرسول الله(ص) به شهادت رسید.

روایتی از شجاعت این شهید را در سالروز شهادتش به نقل از کتاب «قله 1904» در ادامه می‌خوانیم:

                                                               ***

آتش تیربارهای دوشکا و به خصوص یک قبضه توپ شیلیکا که عراق از آن مثل تیربار، کار می‌کشید، از بالای ارتفاع 1904 بر سر بچه‌ها می‌بارید و زمین‌گیرشان کرده بود؛ یک دفعه رو کرد به بچه‌هایی که روی زمین خوابیده بودند و با صدای رسا فریاد کشید: «گردان مقداد با مهدی خندان به پیش».

صدایش در همه جا پیچید و در کوهستان کانی‌مانگا طنین انداخت؛ طوری بود که تمام بچه‌های گردان مقداد شنیدند و همه پشت سرش شروع کردند به دویدن. ستون در شیب تند ارتفاع، چند تپه را پشت سر گذاشت و در شیاری نزدیک تپه سوم، چند دقیقه‌ای ماند تا بچه‌ها نفس تازه کنند.

پیشاپیش ستون ایستاده بود و داشت بالای قله را نگاه می‌کرد؛ صورتش را برگرداند و نگاهی کرد به بچه‌هایی که زمین‌گیر بودند و دوباره قله 1904 را زیر چشم گرفت. انگار دور قامتش را هاله‌ای از نور فرا گرفته بود. طاقت نیاورد و گفت: «من می‌روم اون چارلول رو خاموش کنم».

جلوتر میدان مین بود، با چند تخریبچی از دامنه بالا کشید؛ داخل میدان مین، زیر نور منورها نشسته بودند یکی یکی مین را پیدا می‌کردند، از خاک بیرون می‌کشیدند و کناری می‌گذاشتند، فرصتی برای خنثی کردنشان نبود. آقا مهدی معبری در میدان مین باز کرد، تا رسید به سیم‌های خاردار کلافی شکل. دو ردیف سیم خاردار در پایین و یک ردیف در بالای آنها بود.

مدتی پشت سیم خاردارها نشست به انتظار رسیدن سیم چین، اما از سیم‌چین خبری نشد. رگبار آتش شدت گرفته بود، معطل نکرد، با دست‌هایش شروع کرد به باز کردن کلاف‌های سیم خاردار. تیرهای توپ چارلول شیلیکا از کنار سیم‌های خاردار و از بالای سر مهدی می‌گذشت.

بالاخره حلقه‌های بلند کلاف‌های سیم از هم باز شد و او با سر وارد کلاف‌ها شد و وسط آنها نشست؛ او با دست‌های چاک‌چاک و خون آلودش مشغول باز کردن ردیف دیگر سیم‌های خاردار شد؛ با هر تکانی که می‌خورد، خارهای بیشتری در بدنش فرو می‌رفت اما با نگاه به سنگرهای دشمن، مصمم‌تر از قبل کلاف‌ها را از هم جدا می‌کرد.

تصمیم گرفته بود به هر قیمتی شده معبر را باز کند و آتش جهنمی آن توپ چارلول، که مانع پیشروی ستون شده بود را خاموش کند؛ ردیف آخر را هم باز کرد و خودش را به طرف دیگر کلاف‌ها کشاند؛ لباس‌هایش به خارها گیر کرده و پاره شده بودند؛ خون زیادی از دست‌ها و بدنش بیرون می‌زد.

با زحمت زیادی روی دو پایش ایستاد؛ چارلول عراقی کماکان می‌نواخت؛ خط آتش دشمن درست روی میدان مین و سیم‌های خاردار متمرکز شد؛ مهدی نای ایستادن نداشت؛ تمام توانش را جمع کرد و به صدای بلند فریاد زد: «ان تنصرالله ینصرکم» در یک دم، هاله‌ای از سرخی تیرها، سر تا به پای مهدی را فرا گرفت. تکانی خورد و از پشت به روی سیم‌های خاردار افتاد.

منبع: فارس نیوز




   نوشته شده در پنج شنبه 92/11/24  توسط خادم 



روایتی تکان دهنده از نحوه مجروحیت و شکنجه «شهید علیرضا ستاری» توسط فتنه گران/ وقتی جمجمه از 3 جا شکست 

چندی قبل شبکه خبر مستندی درباره آسیب دیدگان فتنه 88 تهیه کرد که در آن شهید علیرضا ستاری به بیان نحوه مجروحیت خود می‌پردازد.

گروه سیاسی مشرق - «سید علیرضا ستاری» در روز عاشورای سال 1388 توسط فتنه گران، به قصد کشت، مورد شکنجه شدید قرار گرفت و مضروب شد و به مقام «جانبازان 70 درصد» نائل گردید. وی پس از پنج سال دست و پنجه نرم کردن با آثار جراحت خویش، در سن 31 سالگی به شهادت رسید، این درحالی است که یک دختر و یک پسر خردسال از وی برجا مانده است.

شهید ستاری در روز عاشورای 88 به عنوان امدادگر داوطلب حضور داشته، که به وی خبر می دهند تعدادی از نیروهای ویژه سپاه در میان جمعیت فتنه گران به دام افتاده‏اند. هنگامی که وی به سمت آنها می رود مشاهده می‏کند درحالی که تعدادی از افراد نیرو ویژه روی زمین افتادند یکی از اوباش باک بنزین موتور آنها را باز کرده و با ریختن بنزین رو این افراد آنها را زنده زنده آتش می‏زند. وی هم با جسارت و شهامتی مثال زدنی به سمت آنها می رود تا جلوی یک عمل فجیع ضد انسانی را بگیرد اما ...

مراسم تشییع پیکر این شهید والا مقام، صبح جمعه از مقابل درب منزل وی در خیابان 17 شهریور، برگزار شد،

روایت دردناک نحوه مجروحیت و شکنجه شدن «شهید علیرضا ستاری» توسط فتنه گران 88  را از زبان خودش در فیلم زیر مشاهده نمایید:

 

وی چندی پیش از شهادتش نیز در گفتگو با فارس به بیان جزییاتی از نحوه جراحتش توسط فتنه گران پرداخت و گفت: روز عاشورای 88 بنده به عنوان نیروی افتخاری هلال احمر در خیابان «خوش» حضور داشتم؛ ساعت 11 به ما خبر دادند که حدود 5 نفر از نیروهای ویژه سپاه در بین جمعیت آشوبگر مانده بودند؛ یکی از آنها روی زمین افتاده و اغتشاشگران او را به آتش ‌کشیده‌اند.

 چنان با میله آهنی به سرم زدند که جمجمه‌ام از سه جا شکست/ خانه‌ام را به آتش کشیدند

* این آقا اطلاعاتی است!

وی افزود: برای انجام مأموریت امداد و نجات دیگر مجالی برای ایستادن و فکر کردن نبود که آیا برای کمک به آنها بروم یا خیر؛ خود را به محل حادثه رساندم؛ به خاطر نحوه پوشش بنده به مناسبت روز عاشورا و محاسنی که روی صورتم داشتم، یکی از زنان آشوبگر گفت: «این آقا اطلاعاتی است!» همان جا با میله آهنی روی سرم زدند و جمجمه‌ام از سه جا شکست.

 * شناسایی منافقان در فتنه

این جانباز فتنه عاشورای 88 یادآور شد: بعداً که برای شناسایی به زندان اوین رفتم، مطلع شدم کسانی که مردم را شکنجه می کردند از گروهک منافقین بودند که یکی از آنها سال‌ها در تایلند زندگی می‌کرد، سپس از پادگان اشرف به تهران آمده بود.

 * خانه‌ام را به آتش کشیدند

وی افزود: بنده زمانی که در بیمارستان بودم، مصاحبه‌ای با خبرنگاران داشتم که عواقبی هم داشت؛ سایت‌های ضدانقلاب مصاحبه تلویزیونی مرا روی صفحات خود گذاشتند و اعلام کردند: «این مأمور است و هر کسی او را می‌شناسد به ما بگوید»؛ در ادامه آدرس و مشخصات و شماره تلفن مرا روی سایت‌ها ‌گذاشته شد.

 چنان با میله آهنی به سرم زدند که جمجمه‌ام از سه جا شکست/ خانه‌ام را به آتش کشیدند

* برای آرمان‌های انقلاب جان و مالم را فدا کردم

وی افزود: در جریان مجروحیتم فقط سپاه پاسداران پیگیر و جویای احوال بنده بود؛ من برای اهداف و آرمان‌هایی که داشتم، جان و مالم را فدا کردم؛ دنبال منافع هم نبوده‌ام؛ متأسفانه بنیاد جانبازان حتی جویای احوال ما نبود؛ اینجاست که می‌گویم دردهای جسمی آرام آرام از بین می‌رود اما دردهای روحی پاک نمی‌شود؛ ما دنبال امتیاز نبودیم؛ جانبازی‌ام برای حفظ انقلاب بین من و خداست و حتی مجروحیتم هم خواست خداوند بود؛ چون بعد از این قضیه رابطه‌ام با خداوند طور دیگری شده است.

  * سیستم قضایی برای محاکمه سران فتنه ضعیف عمل می‌کند

این جانباز فتنه عاشورای 88 در خصوص محاکمه سران فتنه، گفت: بنده مدت‌ها پیگیر محاکمه آنها بودم اما نزدیک به 8 ـ 9 ماه بعد از انتخابات، مملکت تعطیل بود؛ باید سران فتنه به میز محاکمه کشیده شوند اما متأسفانه سیستم قضایی به شدت ضعیف عمل می‌کند؛ البته در این قضیه اگر جلوی حضرت آقا حرکت کنیم، جاعل می‌شویم و اگر پشت سر ایشان هم حرکت کنیم، کاهل هستیم؛ پس چشم به دست ایشان داریم تا ببینیم ایشان چه زمانی دستور می‌دهند و ما هم بنا به دستور ایشان حرکت می‌کنیم.

 چنان با میله آهنی به سرم زدند که جمجمه‌ام از سه جا شکست/ خانه‌ام را به آتش کشیدند

* فتنه 88 به خاطر پشتیبانی نکردن از ولایت فقیه رخ داد

وی افزود: وقتی حضرت امام (ره) فرمودند: «پشت سر ولایت فقیه باشید تا به مملکت شما آسیبی نرسد»؛ اگر آقایان به این حرف امام خمینی(ره) توجه می‌کردند، مملکت این گونه دچار آشوب نمی‌شد تا تمام دشمنان به خودشان اجازه بدهند، پایشان را از گلیم‌شان درازتر کنند.

ستاری یادآور شد: خیلی از بچه‌های این مملکت در فتنه 88 آسیب دیدند؛ بچه‌هایی که پای اعتقادات و ارزش‌هایشان ایستادند؛ خیلی از دوستانی که من می‌شناسم، از جمله خودم، حتی هزینه‌های درمان را از جیب خودمان دادیم.

وی درخصوص نقش فائزه هاشمی در اغتشاشات گفت: فیلم‌های نقش فائره هاشمی در اغتشاشات را دارم؛ او در این زمینه نقش زیادی داشت.

این جانباز فتنه عاشورای 88 در خصوص فعالیت‌های خود قبل و بعد از جانبازی‌اش بیان داشت: مهندس عمران هستم؛ قبل از مجروحیتم شرکت ساختمانی داشتم؛ کار من هم آزاد بود؛ در بحث راهیان نور هم فعال بودم تا راه رزمندگان دفاع مقدس را که مقابل دشمن ایستادند، ادامه دهم؛ دوره آموزشی هلال احمر را هم در پایگاه مقاومت بسیج مسجد محله گذراندم.

 چنان با میله آهنی به سرم زدند که جمجمه‌ام از سه جا شکست/ خانه‌ام را به آتش کشیدند

* اگر غائله دیگری رخ دهد، سینه‌ام را سپر می‌کنم

وی افزود: تمام زندگی من ورزش بود؛ مجروحیت برای من و خانواده‌ام خیلی سخت گذشت؛ همسرم در این سختی‌ها خیلی تحمل کرد و اگر قرار باشد خداوند اجری بدهد، اول به او بدهد که در تمام سختی‌ها در کنارم بود؛ با توجه به مشکلات و ضایعاتی جسمی و روحی که داشتم، حدود سه سال خانه‌نشین بودم؛ در واقع از 8 ـ 9 ماه گذشته کار خود را از سر گرفتم؛ در این دوران من و سایر جانبازان با ناملایماتی مواجه شدیم؛ اما اگر غائله دیگری رخ دهد، من و امثال من باز هم سینه سپر می‌کنیم.  منبع: مشرق نیوز




   نوشته شده در یکشنبه 92/11/20  توسط خادم 



ستارگان آسمان ایران اسلام

ماجرای شهادت "سید مرتضی آوینی"/ مردی که همیشه به دنبال حقیقت بود

با وقوع جنگ، آوینی دوربینش را به سوی جبهه‌ها گردانید. نخستین فیلمی که او درباره جنگ ساخت "فتح خون" نام گرفت. پس از آن دست به ساخت مجموعه‌ دیگری درباره جنگ شد که 11 قسمت داشت و عنوان آن دغدغه همیشگی مرتضی بود: "حقیقت".
به گزارش خبرنگار دفاعی- امنیتی باشگاه خبرنگاران، در هر کشوری شناخت اسطوره‌های مقاومت برای نسل‌های آینده یک ضرورت است.

آشنایی با اسطوره‌های شهادت و مقاومت ایران اسلامی که ویژگی منحصر به فرد ایمان و معنویت را با آمادگی رزمی و دفاعی خود تلفیق کردند برای نوجوانان و جوانان کشورمان، جذاب و مفید است.

به همین منظور  باشگاه خبرنگاران در نظر دارد تا به معرفی مفید و مختصر شهدای شاخص با عنوان "ستارگان آسمان ایران اسلامی" به ترتیب حروف الفبا بپردازد.


اگرچه همه شهدا و جانبازان و آزادگان و ایثارگران مقاوم و سربلند و عزیز، ستارگان آسمان ایران اسلامی هستند و هرکس در هر شغل و مسئولیتی که قرار دارد و نفس می‌کشد، مدیون این فداکاری‌ها و از جان‌ گذشتگی‌ها است.


 
 


شهید سید مرتضی آوینی
 
در شهریور 1326 در شهر ری به دنیا آمد. در سال 1344 دیپلم گرفت.

او از کودکی با هنر انس داشت،‌ شعر می‌سرود، نقاشی می‌کرد و داستان و مقاله می‌نوشت،‌ به همین خاطر در دانشگاه رشته معماری را انتخاب کرد و در آن رشته به تحصیل پرداخت.  
 
مطالعه ادبیات و فلسفه برایش مهم و لذت‌بخش بود،‌ روح بی‌آرام او همیشه در پی یافتن حقیقت بود.



 
 



در همین حس و حال بود که سال 1357 رسید. انقلاب که پیروز شد آوینی گویی گم‌شده خود را یافته بود.

عشق و علاقه آوینی به تفکرات امام خمینی(ره) و  اندیشه حکومت دینی او را یکسره به خدمت انقلاب درآورد.  
 
آوینی به ضرورت زمان روی به فیلمسازی آورد. او  کار فیلمسازی‌اش را از گروه تلویزیونی جهاد سازندگی و با ساخت فیلم‌های مستند آغاز کرد.
 



با وقوع جنگ، آوینی دوربینش را به سوی جبهه‌ها گردانید. نخستین فیلمی که او درباره جنگ ساخت "فتح خون" نام گرفت.  
 
پس از آن دست به ساخت مجموعه‌ دیگری درباره جنگ شد که 11 قسمت داشت و  عنوان آن دغدغه همیشگی مرتضی بود: "حقیقت".

بالاخره کار بعدی او  مجموعه "روایت فتح" بود که سال‌ها علاقمندان به دفاع هشت ساله مردم ایران را پای تلویزیون نشاند.  
 
اما در ساخت دوره جدید روایت فتح در بهار سال 1372 هنگام بررسی دالانی در منطقه فکه، سید مرتضی آوینی که پیشاپیش گروه حرکت می‌کرد با یک مین خنثی نشده برخورد کرده و از ناحیه پا به شدت زخمی شد.




"سید مرتضی آوینی" پیش از آن‌که به بیمارستان برسد به خاطر خونریزی زیاد به شهادت رسید.

باشگاه خبرنگاران




   نوشته شده در شنبه 92/11/12  توسط خادم 



ستارگان آسمان ایران اسلامی

سردار "حسین املاکی" برای نجات جان یک سرباز به شهادت رسید

با توجه به توانمندی نظامی عالی که برخوردار بود به عنوان فرمانده تیپ یکم قدس گیلان به همراه گردان‌های رزمی، فرماندهی عملیات موفقیت‌آمیز نصر 4، ارتفاع ژاژیه و شهر ماووت عراق را بر عهده گرفت و از چنگال بعثیون آزاد ساخت.
به گزارش خبرنگار دفاعی- امنیتی باشگاه خبرنگاران، در هر کشوری شناخت اسطوره‌های مقاومت برای نسل‌های آینده یک ضرورت است.

آشنایی با اسطوره‌های شهادت و مقاومت ایران اسلامی که ویژگی منحصر به فرد ایمان و معنویت را با آمادگی رزمی و دفاعی خود تلفیق کردند برای نوجوانان و جوانان کشورمان، جذاب و مفید است.

به همین منظور  باشگاه خبرنگاران در نظر دارد تا به معرفی مفید و مختصر شهدای شاخص با عنوان "ستارگان آسمان ایران اسلامی" به ترتیب حروف الفبا بپردازد.


اگرچه همه شهدا و جانبازان و آزادگان و ایثارگران مقاوم و سربلند و عزیز، ستارگان آسمان ایران اسلامی هستند و هرکس در هر شغل و مسئولیتی که قرار دارد و نفس می‌کشد، مدیون این فداکاری‌ها و از جان‌ گذشتگی‌ها است.





سردار شهید حسین املاکی


در شب عاشورای حسینی 1340 در روستای کولاک محله از توابع شهرستان لنگرود دیده به جهان گشود.

وی دوران خدمت مقدس سربازی را در سپاه گذراند و همزمان با آغاز جنگ تحمیلی با اولین نیروهای اعزامی از گیلان به سوی جبهه‌ها شتافت.


 

 

وی توانست در کوتاه‌ترین زمان توان رزمی خود را بروز دهد و بعد از آن در واحد اطلاعات عملیات، مسئولیت فرماندهی یکی از محورهای عملیاتی را در لشکر 25 کربلا به عهده گیرد.  
 
صبر و بردباری در عملیات کربلا 2 در منطقه عمومی حاج عمران و شناسایی‌های بسیار دقیق او باعث شد که لشکر قدس افتخاری دیگر در کارنامه خود به ثبت برساند.

مقام معظم رهبری در این خصوص فرمودند: لشکر قدس در کربلا 2 کربلای دیگر آفرید.


 

 

حسین در عملیات‌های متعددی چون والفجر مقدماتی، والفجر 1، والفجر 4، والفجر 6، والفجر 8، والفجر 9 و عملیات بدر نقش‌ فوق‌العاده‌ای ایفا کرد.  
 
حسین در سال 64 به تیپ قدس گیلان رفت، واحد اطلاعات عملیات تیپ را تقویت کرد و بهترین طرح عملیاتی والفجر 9 را با توجه به شناسایی‌اش در منطقه سلیمانیه ارائه و اجرا کرده و به موفقیت‌های بزرگی دست یافت.  
 
سردار رشید اسلام، حسین املاکی پس از انجام عملیات کربلا 2 و کربلا 4؛ در عملیات کربلا 5 با حفظ سمت فرماندهی محور عملیاتی را در جزیره بوارین بر عهده گرفت.

وی به شایستگی این کار را انجام داد، به طوری‌که نیروهای لشکر اسلام وارد شهرک دوئیجی عراق شدند.




"حسین املاکی" پس از طی رشادت و رزم بی‌امان مجروح شد و پس از بهبود نسبی مجدداً به سوی جبهه‌های نبرد شتافت.

با توجه به توانمندی نظامی عالی که برخوردار بود به عنوان فرمانده تیپ یکم قدس گیلان به همراه گردان‌های رزمی، فرماندهی عملیات موفقیت‌آمیز نصر 4، ارتفاع ژاژیه و شهر ماووت عراق را بر عهده گرفت و از چنگال بعثیون آزاد ساخت.  
 
پس از انجام عملیات نصر 4 سردار شهید حسین املاکی به سمت قائم‌مقام لشکر16 قدس گیلان مشغول خدمت‌گذاری شد.

وی سرانجام در عملیات والفجر 10 در مورخ 9 فروردین 1367 در منطقه عمومی "سیدصادق" در ارتفاعات "بانی نبوک" بر اثر استشمام مواد شیمیایی به آرزوی دیرینه‌اش دست یافت و به سوی معشوق شتافت.  
 
مقام معظم رهبری درباره این شهید بزرگوار که ماسک محافظت شیمیایی خود را برای نجات جان یکی از سربازان به او داد، فرمودند: قهرمان یعنی این.




گفتنی است پیکر مطهر شهید "حسین املاکی" هنوز بر "ارتفاع بانی نبوک" مأوی گزیده است.


روحش شاد و یادش گرامی باد.

باشگاه خبرنگاران




   نوشته شده در جمعه 92/11/11  توسط خادم 



ستارگان آسمان ایران اسلامی/2

400 پرواز شهید اردستانی بر فراز خاک دشمن

سرلشکر خلبان شهید اردستانی در طول جنگ تحمیلی، همواره داوطلب مأموریت‌های مشکل بود و بارها اتفاق می‌افتاد که در یک روز، هفت بار به خاک دشمن حمله می‌برد.
به گزارش خبرنگار دفاعی- امنیتی باشگاه خبرنگاران، در هر کشوری شناخت اسطوره‌های مقاومت برای نسل‌های آینده یک ضرورت است.

آشنایی با اسطوره‌های شهادت و مقاومت ایران اسلامی که ویژگی منحصر به فرد ایمان و معنویت را با آمادگی رزمی و دفاعی خود تلفیق کردند برای نوجوانان و جوانان کشورمان، جذاب و مفید است.

به همین منظور  باشگاه خبرنگاران در نظر دارد تا به معرفی مفید و مختصر شهدای شاخص با عنوان "ستارگان آسمان ایران اسلامی" به ترتیب حروف الفبا بپردازد.


اگرچه همه شهدا و جانبازان و آزادگان و ایثارگران مقاوم و سربلند و عزیز، ستارگان آسمان ایران اسلامی هستند و هرکس در هر شغل و مسئولیتی که قرار دارد و نفس می‌کشد، مدیون این فداکاری‌ها و از جان‌ گذشتگی‌ها است.

سرلشکر خلبان شهید "مصطفی اردستانی"


وی در سال 1328 در روستای قاسم آباد از توابع شهرستان ورامین متولد شد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در پیشوا گذراند.

پس از اخذ دیپلم در سال 1348 به خدمت سربازی اعزام شد.

خدمت سربازی را به عنوان سپاه دانش در یکی از روستاهای اسفراین انجام داد. شرایط جغرافیایی منطقه در آن زمان برای کشت خشخاش مساعد بود و اهالی روستا به صورت فراگیر مبادرت به کشت آن می‌کردند. شهید اردستانی تا جایی‌که می‌توانست آن‌ها را از این کار باز می‌داشت.

پس از انجام خدمت سربازی، در سال 1350 وارد دانشکده خلبانی نیروی هوایی شد.

پس از گذراندن مقدمات آموزش پرواز در ایران، به منظور تکمیل دوره خلبانی به کشور آمریکا اعزام شد و پس از اخذ دانشنامه خلبانی به ایران بازگشت و با درجه ستوان دومی در پایگاه چهارم شکاری دزفول به عنوان خلبان هواپیمای اف 5 مشغول به خدمت شد.

با اوج‌گیری انقلاب شکوهمند اسلامی و حتی قبل از آن، جزء نخستین خلبانان حزب‌اللهی بود که در به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی و آگاه کردن سایر قشرهای پرسنل نیروی هوایی نقش بسزایی داشت.

شهید اردستانی پس از انقلاب با جمعی از همکاران خود اقدام به انتشار یک نشریه درون گروهی به نام «مخلصین» کرد که حاوی مطالب اعتقادی و فرهنگی بود و علی‌رغم تیراژ محدود، بسیار جالب توجه و در آگاه سازی پرسنل مؤثر بود.




شهید اردستانی در سال 1359 به عنوان افسر خلبان شکاری در پایگاه شکاری تبریز مشغول به خدمت بود که جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق علیه ایران آغاز شد.

علی‌رغم اینکه در روز حمله‌ هوایی دشمن به خاک میهن در مرخصی به سر می‌برد، بلافاصله خود را به پایگاه مربوطه رساند و از روز بعد پروازهای جنگی خود را شروع کرد.

وی در سال 1360 به عنوان فرمانده پایگاه پنجم شکاری(امیدیه) انتخاب و در این پایگاه مشغول خدمت شد.

علاوه بر مسئولیت سخت فرماندهی، خود نیز شخصاً در پروازهای جنگی شرکت می‌کرد و نسبت به خدمات جانبی از جمله رسیدگی به امکانات زیستی و فضای سبز  پایگاه پنجم همت می‌گمارد.

در سال 1363 به سمت معاون عملیاتی پایگاه دوم شکاری منصوب شد.

پس از 3 سال انجام وظیفه در این مسئولیت، در سال 1366 به عنوان مدیریت آموزش عملیات نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران منصوب شد.

پس از شهادت سرلشکر خلبان "عباس بابایی" که معاونت عملیات نیروی هوایی را عهده دار بود، اردستانی به این سمت(معاونت عملیات نیروی هوایی) برگزیده شد و تا زمان شهادت (15 دی 1373) عهده دار این مسئولیت مهم بود.




سرلشکر خلبان شهید اردستانی در طول جنگ تحمیلی، همواره داوطلب مأموریت‌های مشکل بود و بارها اتفاق می‌افتاد که در یک روز، هفت بار به خاک دشمن حمله می‌برد.

بدون شک او با انجام دادن 400 پرواز برون مرزی بر فراز خاک دشمن و 1724 ساعت پروازهای مختلف در خاک میهن اسلامی، یکی از قهرمانان جنگ به حساب می‌آید که چندین بار تا مرز شهادت پیش رفت.

صدام یزید اعلام کرده بود که هر کس زنده یا سر بریده مصطفی اردستانی را بیاورد، جایزه‌ای گران‌قیمت به او تعلق خواهد گرفت.

سرانجام در مورخه 15 دی 1373 بر اثر سانحه هوایی، به همراه فرمانده فقید نیروی هوایی سرلشکر شهید منصور ستاری و چند تن دیگر از همرزمانش، به آروزی دیرینه‌اش رسید و به لقاء‌الله پیوست .

شهید اردستانی به هنگام شهادت 46 سال سن داشت و از این اسطوره ایران اسلامی، دو فرزند پسر و دو فرزند دختر به یادگار مانده است.


باشگاه خبرنگاران




   نوشته شده در چهارشنبه 92/11/9  توسط خادم 



انتظار بی پایان مادر سه شهید برای برگشت فرزند مفقود‌الاثرش/ دستان مادر دخترش را به خاک سپرد

مادر شهیدان شهناز، حسین و ناصر حاجی‌شاه از شهادت سه فرزندش صحبت کرد و گفت: دخترم برای رسیدگی به وضعیت مجروحان در خرمشهر بود که پس از اصابت گلوله‌های خمسه خمسه عراقی‌ها و اصابت آن به کمر دخترم در تاریخ 8 مهر 1359 در سن 26 سالگی به شهادت رسید.
به گزارش حوزه دفاعی امنیتی باشگاه خبرنگاران، هفته دفاع مقدس فرصت گرانبهایی برای واکاوی و بازشناسی حماسه عظیم ملتی است که با هدایت و حمایت رهبر عظیم‌الشأن انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (ره) و با ایثار و مقاومت رزمندگان غیور میهن اسلامی افسانه شکست‌ناپذیری و سلطه‌گری قدرت‌های جهانی به ویژه آمریکا جنایتکار را باطل و برتری ایمان و اراده ملت استوار ایران را به عنوان یکی از عبرت‌های بزرگ تاریخ معاصر اثبات کرد.  
 
برتری نظامی رزمندگان اسلام در پرتو ایمان و اراده راسخ و محکم آنها و چنگ انداختن به ریسمان الهی همواره از نکات قابل توجه بوده است لذا به بهانه قرار گرفتن در هفته دفاع مقدس گفتگویی با مادر سه شهید بزرگوار شهناز، حسین و ناصر حاجی‌شاه داشته‌ایم.  
 
مادر 82 ساله این شهدای بزرگوار اکنون دارای عارضه قلبی است، حاضر به گفتگویی کوتاه با ما درباره سه فرززندش شد.
 
این مادر در ابتدا از فرزندش شهناز که زودتر از دو پسرش شهید شده است می‌گوید: بعد از شروع جنگ و تعطیلی دانشگاه‌ها شهناز در گروه مکتب قرآن فعالیت می‌کرد و به خاطر آموزش‌هایی که در حوزه کمک‌های اولیه دیده بود از مجروحان و رزمندگان مراقبت می‌کرد و برای آموزش و کمک‌‌رسانی به روستاهای منطقه نیز سر می‌زد.  
 
وی درباره شهادت دخترش می‌گوید: دخترم برای رسیدگی به وضعیت مجروحان در خرمشهر بود که پس از اصابت گلوله‌های خمسه خمسه عراقی‌ها و اصابت آن به کمر دخترم در تاریخ 8 مهر 1359 در سن 26 سالگی به شهادت رسید.  
 
مادر سه شهید ادامه داد:‌ شهناز فرزند دوم خانواده بود و پس از نذر و نیاز به دنیا آمده بود چرا که همسرم علاقه زیادی به فرزند دختر داشت.
 
این مادر شهیدان گفت: در آن روزها که خرمشهر اشغال شده بود ما در حسینیه اصفهانی‌ها زندگی می‌کردیم چرا که منزل‌مان در منطقه‌ای بود که احتمال بمباران آن وجود داشت.  
 
وی درباره نحوه اطلاع از شهادت دخترش می‌گوید: آن شب شهید جهان‌آرا و احمدی که همسایه نزدیک ما بودند مدام رفت و آمد می‌کردند و به طرز عجیبی به من نگاه می‌کردند و من فکر کردم ناصر و حسین شهید شده‌اند اما آنها گفتند چیزی نیست فقط شهناز مجروح شده و در بیمارستان است.  
 
این مادر شهید ادامه داد: ساعت 4 نصفه شب به بیمارستان رفتیم و در آنجا فهمیدم که دخترم شهید شده است و باید آنرا از دوست هم‌نامش شهناز که در کنار هم شهید شده بودند شناسایی می‌کردم. شناسایی دخترم سخت بود به حدی که من فقط از بخشی از لباس و قسمت کوچکی از صورتش او را شناختم، آن روز شهناز محمدی دفن شد اما چون همسر من دزفول بود اجازه دفن ندادند.
 
وی در ادامه یادآور شد:‌ تا اینکه ساعت 2 بعدازظهر 9 مهر به همراه پسرش ناصر و دو نفر دیگر، دخترش را در قبرستان خرمشهر به خاک سپرده است.  
 
این مادر سه شهید اضافه کرد: آن لحظه حال خوشی نداشتم و حتی الان هم افسوس می‌خورم که چرا آن روز نتوانستم با شهناز صحبت کنم فقط در آخرین لحظه که می‌خواستم خاک روی پیکرش بریزم به دخترم گفتم تو را به خدا و حضرت زهرا قسم می‌دهم برای پیروزی کشور و امام‌مان دعا کن.  
 
این مادر بزرگوار نقل می‌کرد که یک روز شهناز در خواب به مادرش گفته است که مادر من چرا اینقدر ناراحتی، من به همان جایی رفتم که خودم خواستم پس شما ناراحت نباش من حواسم به شما هست.  

این مادر سه شهید در ادامه درباره فرزند 18 ساله شهیدش حسین می گوید: حسین از شروع جنگ در خرمشهر فعالیت می‌کرد و مسئول حمله اسلحه بود، که تقریبا یک ماه بعد از دخترم شهناز، در تاریخ 4 آبان 1359 در کوت شیخ روی پل خرمشهر با تیرباران عراقی ها به همراه دوستش سید به شهادت رسیدند. 

وی گفت: یکی از دوستان حسین که مجید نام داشت در آن روز روی پل مجروح شده بود و سینه خیز خود را به شهر رسانده بود و سپس برای درمان به تبریز منتقل شده بود و ما نیز به این امید که حسین نیز در کنا ر او باشد بیمارستان های تبریز و تهران را جستجو کردیم اما فهمیدیم که حسین به شهادت رسیده است.

این مادر شهید با کشیدن آهی از دل که نشان از امید داشت، گفت: جسد فرزندم حسین هنوز به دستمان نرسیده است و مفقود الاثر است.

این مادر بزرگوار می‌گفت: هنوز چشم انتظارم و چشم از در کوچه برنمیدارم و منتظر حسین عزیزم هستم، حتی دقیقه‌ای نمی‌توانم از خانه دور شوم و احساس می‌کنم هر آن ممکن است حسین برگردد و من خانه نباشم. 

وی نقل می کرد: من همیشه به خاطر حسین ام ناراحت بودم، حسین حتی به خواب من نمی‌آید اما در آن روزها خدا بیامرز مادر شهید جهان آرا می‌گفت پسرم حسین را در خواب دیده که از ناراحتی من ناراحت است، و من از ان روز تصمیم گرفتم برای آسوده خاطر بودن و رضایت حسینم زیاد ناراحتی نکنم. 

وی درباره سومین فرزند شهیدش ناصر می گوید: ناصر 24 آبان 1361 به ماموریتی در شادگان رفته بود که به شهادت رسید و تمام تنش در اثر گلوله سوراخ سوراخ شده بود، پسرم در موقع شهادت 27 ساله بود، ناصر قبل از شهادت هر وقت با من صحبت می کرد میگفت مادر جان اگر شهید شدم مرا کنار خواهرم شهناز دفن کنید و ما نیز همین کار را کردیم.

وی نقل می کرد که در خرمشهر در حسینیه اصفهانی ها زندگی می کردند و آن روزها انقدر شهدا زیاد بودند که اینها نیز در کندن قبر و به خاک سپاری شهیدان به مردان کمک می کردند. 

این مادر سه شهید می‌گفت: در آن روزها روی همان پلی که حسینم شهید شده بود چند تکه استخوان پیدا شده بود و من همش در این فکر بودم که حتما اینها مال حسین من است و آنها را در کنار مزار شهناز به خاک سپردم و اگرآن استخوانها ما فرزند من باشد، اکنون سه فرزندم شهناز و حسین و ناصر در کنار هم هستند.

این مادر صبور می‌گوید خوشحالم که فرزندانم در این راه خدا و کشورمان ایران شهید شده اند و خدا را شاکرم.

فرزندانم نعمت‌هایی بودند که خداوند به من عطا کرده بود و خداوند نیز به مرحله شهادت رساندشان. من روزهای سختی را پشت سر گذراندم اما راضی ام به رضای خدا و جز شکرگذاری کاری نمی کنم.

این مادر سه شهید، چهار فرزند دیگر دارد و بعد از فوت همسرش با آنها زندگی می کند. 

این مادر ادامه یادآوری کرد: که چند روز دیگر سالروز شهادت دخترم شهناز است که در این روز معمولا با تهیه مقداری شیرینی و میوه به شیرخوارگاه آمنه می‌رود و چون دخترش در آخرین روزهای قبل از شهادتش از مارش خواسته بود خورشت فسنجان برایش درست کند، به یادش در این روز این غذا را درست می کند.

این مادرسه شهید در سالروز شهادت حسین و ناصر نیز با میوه و شیرینی به یک بهزیستی معلولان ذهنی در رسالت و آسایشگاه کهریزک می‌رود و روز شهادت فرندانش را اینگونه یاد می‌کند.
منبع: باشگاه خبرنگاران



   نوشته شده در پنج شنبه 92/11/3  توسط خادم 



بسم الله الرحمن الرحیم

یک کارت برای امام رضا علیه السلام، مشهد. یک کارت برای امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، مسجد جمکران. یک کارت هم برای حضرت معصومه علیها السلام، قم.  این یکی را خودش برده بود انداخته بود توی ضریح.
« چرا دعوت شما را رد کنیم؟ چرا به عروسی شما نیاییم؟ کی بهتر از شما، ببین همه آمدیم. شما عزیز ما هستی».
حضرت زهرا علیها السلام آمده بود به خوابش، درست قبل از عروسی.

 

منبع: دست نیاز چشم امید، به نقل از یادگاران/کتاب شهید ردانی پور



   نوشته شده در چهارشنبه 92/11/2  توسط خادم 





طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

آخرین مطالب


مقام معظم رهبری

درباره ما ...
 
 
کلمات کلیدی
 
 
 
آمار سایت