سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یاد شهدای کربلای ایران

محلی برای فرستادن هدیه ای از ایرانیان به شهدای دفاع مقدس

بزرگ مرد تاریخ

پیوند ها
 
لوگوی دوستان
گنجینه احادیث

 
جستجو گر گوگل


بسم الله الرحمن الرحیم

ناگفته های خواهر شهید؛ دوستان محمد شیفته حسن خلقش بودند
نجات سرباز عراقی از میدان مین/ شهیدی که مصداق رحما بینهم و اشدا علی الکفار بود
شهیدمحمد کرمی در تاریخ 1/1/42 در محله هزاردر شهرستان آبدانان از توابع استان ایلام در خانواده ای مذهبی و ساده زیست دیده به دنیا گشود. محمد فرزند ششم خانواده از همان دوران نوجوانی بسیار مهربان بود و از خود شجاعت های فراوانی نشان می داد.

یکی ویژگی های بارز این سردار اسلام کمک به دیگران در شرایط سخت بوده است. محمد با روحیه ی معنوی بالای خود، علاقه‌ی شدیدی به حضرت امام خمینی (ره) داشت و دیگران هم به دلیل مهربانی های محمد گرایش شدیدی به امام امت پیدا کرده بودند.

بعد از مهاجرت خانواده ی کرمی به خوزستان، محمد دوران کودکی خود را در هجران گذراند. محمد با ایمانی که به خدا داشت در همان آغاز جنگ تحمیلی رژیم بعثی علیه ایران، در آبان ماه سال 59 در حالی که 17 سال داشت، از طریق سپاه خوزستان به فرمان امام امت لبیک گفت و به جبهه های حق علیه باطل اعزام شد؛ محمد با توجه به شجاعت و دلیری هایش در صفوف جبهه ها به (محمد تکاور یا محمد رنجر) شهرت یافت.

خواهر شهید کرمی ضمن تایید این موضوع، به خبرنگار ما گفت: طبق آنچه دوستان و همرزمان شهید برای ما گفته اند او هرگز برای رفتن به دل دشمن در هر لحظه و در هر شرایطی تردید نمی کرد و در میدان نبرد، آن مرد مهربان برای دشمنان ترس و وحشت به ارمغان می آورد.

گلی کرمی ادامه داد: تحت هیچ شرایطی حاضر نبود میدان نبرد را خالی بگذارد و در سال 66 در رشته ی خلبانی پذیرفته شد که خصایص و رشادت های محمد باعث شد که به مصلحت و اصرار فرماندهان از رفتن به دانشگاه منصرف شده و به عنوان یک رزمنده در جبهه های حق علیه باطل باقی بماند.

یکی از همرزمان شهید نقل می کند، محمد یکی از شب ها در حالی که نیروهای خودی در سنگر به استراحت مشغول بودند، ناگهان صدای ناله و زاری در دل شب، به گوش می رسد، محمد علی‌رغم اصرار همرزمانش به دنبال صدا رفته و در حالی که دیده‌بان های شب دشمن هر جنبده ای را مورد اصابت خمپاره و شلیک مستقیم قرار می دادند، برای یافتن منشا صدا راهی میدان مینی که پیش روی نیروهای ایرانی بود، شد.
بعد از چند لحظه محمد در میانه میدان مین با جسد نیمه جان یک سرباز عراقی مواجه می شود که به شدت زخمی شده بود. بعد از کمک کردن به سرباز زخمی دشمن و انتقال او به سنگر نیروهای خودی، زخم های او را پانسمان می کند و به او از غذای خود می دهد و از او پرستاری می کند.

خواهر شهید در ادامه گفت و گو از اخلاق حسنه شهید گفت و افزود: محمد بسیار با تقوا بود و اخلاق حسنه او منجر شده بود تا بسیاری از دوستان او جذب جبهه های نبرد شوند.

وی تاکید کرد: محمد در سال 1362 به سپاه ایلام منتقل و به عضویت رسمی سپاه درآمد و بارها در گردان 505 محرم حماسه آفرید.

گلی کرمی تصریح کرد: محمد یک بار در سال 64 در جبهه مهران شدیدا مجروح شد و یک بار دیگر نیز در عملیات نصر 4 در منطقه عملیاتی کردستان جراحات سنگین تری را به جان خرید، اما همچنان در میدان نبرد علیه متجاوزین بعثی خستگی ناپذیر بود.

رشادتهای محمد منجر شد تا سایر اعضای خانواده وی نیز به جبهه اعزام شوند؛ برادربزرگ محمد در یکی از عملیات ها به مقام جانباز شیمیایی نائل شد و بعد از چند سال مقاومت، شهادت را مانند برادر شهیدش لبیک گفت و به او پیوست.

محمد در عملیات های متعددی از جمله فتح المبین، والفجر 1، کربلای1، کربلای 10، کربلای 16 و چند عملیات ایذایی دیگر شرکت داشت و با ایمان بالای خود، نیروهای تحت امر خود را به بهترین نحو تعلیم می داد.

رازی که پنهان ماند

خواهر شهید کرمی درباره رفتار او با خانواده، گفت: محمد بسیار به پدر و مادرمان احترام می گذاشت و زمانی که از جبهه به دیدار خانواده می آمد از گفتن سمت خود در جنگ که فرماندهی بود خودداری می کرد، تا منجر به نگرانی آنها نشود، اما هر وقت که والدین نیروهای تحت فرمان محمد، برای سفارش فرزندانشان به درب منزل مان می آمدند، پدرمان از حرف های آنها تعجب و معمولا سکوت می کرد و راز فرماندهی او برایمان تا زنده بود پنهان ماند.
وی ادامه داد: محمد همیشه در عین صمیمیتی که داشت به خواهران و برادران خود تاکید می کرد با دیگران با احترام رفتار کنیم و خوشرویی را در سرلوحه کارها قرار دهیم.

سرانجام محمد در تاریخ 30/8/66 در عملیات غرور آفرین نصر 8 در حالی که فرمانده گروهان بود، در مرتفع ترین قلل مه آلود کردستان مورد اصابت ترکش قرار گرفت و به شهادت رسید.

منبع: ساجد




   نوشته شده در پنج شنبه 92/12/22  توسط خادم 



شهیدی که جان را به بازی گرفت

شهیدی که جان را به بازی گرفت

حاج همت آمد، آمد و آمد تا به دیار جنون رسید، به «جزیره مجنون »، آنجا که تنها عشق فرمان می‌داد و مرگ، بازیچه‌ای بود در دستان جان بر کفان عاشق.

به گزارش فرهنگ نیوز ، محسن صادقی نویسنده وبلاگ صبوران در آخرین مطلب وبلاگش نوشت:

وقتی تاریخ دفاع مقدس را مرور می‌کنیم خواهیم دید که در آن انسان ها و ابر مردهایی ظهور کردند که حصار تنگ زمین هیچگاه نتوانست آنان را در خود جای دهد، رادمردانی همچون شهید خرازی، شهید باکری، شهید برونسی، شهید متوسلیان، و خیلی‌های دیگر از شهدایی که اگر نبود غیرت و دلیرمردی‌هایشان امروز مستکبران زورگو و برهم زنندگان امنیت جهان ایران را همچون بسیاری از کشورها چپاول و غارت می‌کردند.

سردار حاج محمد ابراهیم همت هم از جمله آن سرداران ابر مردی است که چشم زمین به چشم هایش حسودی‌ها کرد.

حاج ابراهیم همت از آن دست شهداست که هر چه درباره‌اش گفته و نوشته شود، باز هم سخنان تازه و نکاتی می‌توان از آنها به دست آورد؛

روز های پایانی سال یعنی هفدهم اسفند سالروز شهادت سردار سرافراز سپاه اسلام است.

سال 1334، در شهرضای اصفهان بدنیا آمد، او را محمد ابراهیم نامیدند . تحصیلات خود را تا فارغ التحصیلی از دانشسرای اصفهان ادامه داد و در سال 1354، به خدمت سربازی رفت.

او در فعالیتهای انقلابی، پر شور و فعال حاضر بود و پس از پیروزی انقلاب اسلامی و بنا بر احساس تکلیف به پاوه رفت تا دوشادوش چمران، بروجردی، قاضی و دیگر همرزمانش، با عناصر ضد انقلاب به مبارزه برخیزد.

ورودش به پاوه، مسئولیت روابط عمومی سپاه پاسداران این شهر را برایش به همراه داشت.

پس از شهادت سردار کاظمی، فرماندهی عملیات سپاه در منطقه به حاج همت واگذار شد، او در مجاهدت و ایثار و ابراز لیاقت تا آنجا پیش رفت که فرماندهی سپاه پاسداران شهرستان پاوه را نیز به عهده گرفت.

در اوج جنگی نابرابر، دیماه سال 1360 بود که حاج همت ازدواج کرد.

اما تقدیر بر این بود که محمد ابراهیم و همسرش تنها 2 سال و 2 ماه در کنار هم زندگی کنند. در این مدت، حاج همت از پاوه به جبهه‌های جنوب رفت.

یکی از همرزانش می‌گوید:

"... یادم هست سال 62 ، که در «قلاجه» بودیم ، هوا خیلی سرد شد . همراهمان چند دست اورکت داشتیم که از «دو کوهه» آورده بودیم. همه را به بچه های رزمنده دادیم، حاج همت آمد. داشت مثل بید از سرما می‌لرزید. گفتم: اورکت داریم. بدهم تنت کنی؟ گفت :  «هر وقت دیدم همه تنشان است، من هم تنم می‌کنم... »

همراه می شویم با حاج همت تا برایمان از خاطره اولین دیدارش با امام (ره) بگوید:

«... اوایل انقلاب از اصفهان به جماران برای دیدار با امام رفتیم و با اصرار توانستیم ایشان را زیارت کنیم. دور تا دور امام نشستیم. یکدفعه ضربه محکمی به پنجره خورد و یکی از شیشه‌های اتاق شکست. از این صدای غیر منتظره همه از جا پریدند به جز امام (ره)، امام (ره) در همان حال که صحبت می‌کرد، آرام سرش را برگرداند و به پنجره نگاه کرد. هنوز صحبت‌هایش تمام نشده بود که صدای اذان شنیده شد. بلافاصله والسلام گفت و از جا برخاست . همان جا فهمیدم که آدم‌ها همگی می‌ترسند. امام (ره) از دیر شدن وقت نماز می ترسید و ما از صدای شکستن شیشه . او از خدا ترسید و ما از غیر خدا. آن‌جا فهمیدم هرکس واقعاً از خدا بترسد دیگر از غیر خدا نمی‌ترسد….»

بیست و دومین روز آخرین ماه سال 62 بود. بهار ، داشت کم کم از راه می‌رسید . اما انگار ، بهار حاج همت ، هفته ای زودتر پیدا شده بود . یکی از همرزمان او ، روز رسیدنش از خاک به افلاک را اینگونه می‌گوید:

... سید حمید و حاج همت سوار بر موتور شدند و من پشت سرشان بودم. فاصله‌مان یکی دو متر می‌شد .سنگر ، پایین جاده بود و برای رفتن روی پد وسط باید از پایین پد می رفتیم. روی جاده این کار باعث می‌شد سرعت موتور کم شود کار هرروزمان بود عراقی‌ها روی آن نقطه دید کامل داشتند تانکی آنجا بود که هروقت ماشینی یا موتوری بالا و پایین می‌شد گلوله‌اش را شلیک می‌کرد. آن روز موتور حاجی رفت روی پد . من هم پشت سرش رفتم. طبق معمول گلوله‌ی توپ شلیک نشد اما یک حسی به من می‌گفت گلوله شلیک می‌شود . حاج همت را صدا زدم و گفتم:«حاجی! این جا را پر گاز تر برو» گلوله همان لحظه منفجر شد.و دود غلیظی آمد . بین من و موتور حاج همت صدای گلوله و انفجارش موجی را به طرفم آورد که باعث شد تا چند لحظه گیج و مبهوت بمانم و نفهمم چه اتفاقی افتاده . رسیدم روی پد وسط . چشمم به موتوری افتاد که سمت چپ جاده افتاده بود . دو جنازه هم روی زمین افتاده بودند.

آرام رفتم سمتشان . اولین نفر را برگردانم . دیدم تمام بدنش سالم است. فقط سر ندارد و دست چپ . موج انفجار ، صورتش را برده بود. اصلاً شناخته نمی‌شد. عرق سردی روی پیشانی‌ام نشست. دویدم سراغ نفر دوم. سید حمید بود. همیشه می‌شد از لباس ساده‌اش او را شناخت.

یاد چهره‌شان افتادم. دیدم هردوشان یک نقطه مشترک داشتند، آن هم چشم‌های زیبایشان بود. خدا همیشه گفته هرکسی را دوست داشته باشد بهترین چیزش را می‌گیرد و چه چیزی بهتر از این چشم‌ها. بالاخره ابراهیم همت نیز از میان خاکیان رخت بربست و به آرزویش رسید. "

خبر شهادت حاج همت ، تا پایان عملیات خیبر و برای تقویت روحیه رزمندگان ، مخفی نگه داشته شد . انگار کسی نمی خواست به خود بقبولاند که این بزرگ مرد ، دیگر در آن جبهه ها حضوری ظاهری ندارد . بعد از پایان عملیات ، رادیو ، خبر پر کشیدن حاج همت را اینگونه گفت :

" سردار بزرگ اسلام، فاتح خیبر، حاج ابراهیم همت فرمانده تیپ 27 محمد رسول الله به شهادت رسید."

حاج همت ، این سردار بی سر و این الگوی ایثار و مردانگی در زمان ما ، در زادگاهش به امانت به خاک سپرده شد تا روزی سر از خاک بردارد و از رشادتهایی بگوید که ایران و ایرانی تا ابد بدانها افتخار می کند.

در اینجا بخشی از وصیتنامه‌اش را می‌آوریم تا یادمان باشد چه کسانی و با چه عقایدی رفتند تا ما بتوانیم امروز در دنیا روی پای خود بایستیم و قلدران زورگو را سر جایشان بنشانیم...!«خویشتن را در قفس محبوس می‌بینم و می‌خواهم از قفس به در آیم. سیم‌های خاردار مانعند، من از دنیای ظاهر فریب مادیات و همه آنچه که از خدا بازم می‌دارد متنفرم.... هر شب ستاره ای را به زمین می‌کشند و باز این آسمان غم‌زده غرق ستاره است ، مادر جان می دانی تو را بسیاردوست دارم و می دانی که فرزندت چقدر عاشق شهادت و عشق به شهیدان داشت.مادر، جهل حاکم بر یک جامعه انسانها را به تباهی می کشد و حکومت های طاغوت مکمل های این جهل اند و شاید قرنها طول بکشد که انسانی از سلاله پاکان زائیده شود و بتواند رهبری یک جامعه سر در گم و سر در لاک خود فرو برده را در دست گیرد و امام تبلور ادامه دهندگان راه امامت و شهامت و شهادت است.»

تو خود می دانی که هنوز نمی دانم ، انتهای نگاه تو به کجا می رسد...!

منبع: فرهنگ نیوز




   نوشته شده در یکشنبه 92/12/18  توسط خادم 



به مناسبت سالگرد شهید رضایی مجد

کاپیتان شهیدی که پس از 27 سال طنین الله اکبرش در زمین های فوتبال به گوش می رسد

بیست و هفت سال از شهادت مرد آسمانی فوتبال ملی ایران می گذرد اما هنوز طنین غیرت مردانه و پهلوانانه و همچنین غریو الله اکبر این شهید بزرگوار در زمین های فوتبال کشورمان به گوش می رسد.

گروه ورزشی مشرق، شهید رضایی مجد در سالهای 61 و 62 به همراه تیم ملی جوانان به ترتیب در رقابتهای جام پادشاهی بنگلادش و مسابقات قهرمانی جوانان آسیا در نپال شرکت داشت و موفق شد برای تیم ملی جوانان در مجموع 15 گل به ثمر برساند.

این شهید والامقام در تیم های فوتبال نوجوانان آذر تهران، جوانان و بزرگسالان اکباتان و تهران جوان عضویت داشت و در سال 65 به تمرینات تیم پرسپولیس دعوت شد ولی او با حضور در سپاهیان حضرت محمد (ص) ‌برای چهارمین بار راهی جبهه های حق علیه باطل شد تا اینکه در دهم اسفند ماه 1365 در عملیات تکمیلی کربلای 5 در منطقه عمومی شلمچه به فیض شهادت نائل شد.

ورزش کشور عزیزمان از وجود مردان آسمانی بی‌بهره نبوده و شهید "مهدی رضایی مجد" کاپیتان اسبق تیم فوتبال جوانان ایران یکی از مردان آسمانی فوتبال ایران است که درزمان حضورخود دراین تیم افتخارات زیادی را نصیب ورزش کشور کرد.

مهدی با پخش خبر رادیو از جا پرید، عراقی ها خرمشهر را اشغال کرده اند، درنگ جایز نبود، بازو بند را باز کرد و چفیه را روی دوشش انداخت, کفش فوتبال را در آورد و پوتین بپا کرد، بعد با همه خداحافظی کرد، با چمن سبز،با آسمان آبی و با چهره هایی که از خجالت سرخ شده بود, سر گذاشت به بیابان، به دیاری که بارانش گلوله بود و خمپاره، به سرزمینی که مقدس بود و حالا با ورود اجنبی آلوده شده بود، شب و روز برایش یکی شد و چه حماسه ها که نیافرید و چه رشادت ها که نکرد تا اینکه دشمن سرش را با گلوله و ترکش های خمپاره هدف گرفت، حالا او به وصال یار رسیده بود.

مهدی در زمستان سرد و پربرف سال 1342 در محله‌ پاچنار در یکی از محلات کهن تهران به دنیا آمد , کودکی که با آمدن خود در میان خانواده‌ای متوسط اما مذهبی‌، زندگی اهل خانواده را دگرگون ساخت. دوران کودکی مهدی در دامن پرمهر و محبت مادری سپری شد که خود از تربیت یافتگان مکتب اسلام بود.



روزهای انقلاب با روزهای نوجوانی او توام شد, 12 بهار از سن مهدی نگذشته بود که او رشته فوتبال را برای ادامه فعالیتهای ورزشی خود برگزید و درخشش او در همان ابتدای کار‌، سبب شد تا به عضویت تیم فوتبال نوجوانان آذر تهران‌، جوانان اکباتان تهران و در نهایت به عضویت تیم جوانان ایران در سن 17 سالگی درآید.

او به همراه تیم فوتبال جوانان ایران‌، حضور در مسابقات قهرمانی جوانان آسیا در نپال و جام قهرمانی آسیا در بنگلادش را تجربه کرد, مهدی برای آنکه بتواند دین خود را به کشور ادا کند با شرکت در عملیات والفجر مقدماتی و والفجر یک‌، حضور خود در جبهه‌های جنگ را اعلام کرد .

عضویت مهدی رضایی مجد در تیم فوتبال تهرانجوان در سال 65 را باید آخرین فعالیت ورزشی‌اش دانست چون او بار دیگر در اواخر بهمن ماه سال عازم جبهه‌های نبرد شد. حضور در عملیات تکمیلی کربلای پنج در منطقه شلمچه در تاریخ دهم اسفند ماه سال ، نقطه رهایی این شهید ورزشکار از بند این دنیا بود , مهدی دهم اسفند ماه به دنیا آمد و دهم اسفند ماه هم به سوی معبود خود شتافت.

شهید رضایی مجد فوتبالیست پهلوان ، نیاز درونی‌اش را برآورده نکرد و در روزهایی که همه در جستجوی مقام و مکان او بودند ، او به دنبال خدا و در جستجوی یار بود.

این ورزشکار عزیز در عنفوان جوانی تبدیل به الگویی جامع و کاربردی برای جوانان شد و ورزش کشور شاهد بروز تختی دیگری شد. شوق عطش ملاقات با خدا ، آرام و قرار او را ربود و بر این اساس بانگ هل من ناصر ینصرنی حضرت امام حسین (ع) را بر زبان جاری ساخت و در اوج شهرت و افتخار گام به جبهه‌های حق علیه باطل گذاشت تا از دین ، کیان و شرف ایران اسلامی دفاع کند.



شهید رضایی مجد پیش از حضور در جبهه های نبرد در میادین ورزشی بارها باعث بالا رفتن پرچم ایران و نواخته شدن سرود جمهوری اسلامی شد و پس از آن افتخارات خود را با به دست آوردن مدال شهادت به بالاترین درجه رساند.

رضایی در سال 61 اولین بازی ملی خود را انجام داد. او با تیم ملی جوانان سه اعزام برون مرزی داشت. وقتی در مسابقات بنگلادش ، قرعه ایران به عراق خورد به خاطر همزمانی این بازی با جنگ تحمیلی ، تیم ملی از حضور در آن خودداری کرد ولی تمامی اعضای این تیم در حاشیه زمین مسابقه نماز جماعت باشکوهی برگزار کردند .

رضایی مجد در آخرین نوبتی که به جبهه اعزام می شد به دوستانش گفت که اگر زنده ماندم و برگشتم با پرسپولیس قرارداد می‌بندم .

  •   شهید مهدی رضایی مجد و یارانش در زمین چمن ورزشگاه کاتماندو نپال سجده عشق برپا نمودند و نماز را به جماعت خواندند تا خداداد عزیزی در ملبورن استرالیا حماسه ساز شود و بهمراه یارانش سجده شکر راهیابی تیم ملی فوتبال کشورمان را پس از سالها به جام جهانی به جای آورد.
  • شهید مهدی رضایی مجد مدال طلای حسینی برگردان نهاد تا حسین رضا زاده در حضور قهرمانان نامی جهان با رمز یا ابوالفضل العباس مدال زرین برگردن بیاندازد .
  • شهید رضایی مجد با گذشتن از جان خود و با رد شدن از علایق دنیوی و مراتب قهرمانی باعث شد تا مهدی مهدوی کیا در جام جهانی با گذشت علی دایی گل پیروزی بخش ایران را درون دروازه تیم ملی آمریکا جای دهد و میلیونها نفر از ایرانی ها و دوستداران کشورمان را شاد کند.
  • شهید رضایی مجد در آخرین سفر خود اشک شوق میریخت که توانسته بود پشت پایی به دنیا بزند همانطور که حمید استیلی با گلزنی به تیم ملی آمریکا اشکهایش را به مردم ایران تقدیم نمود و خوشحالی اش را با تمام ایرانیان تقسیم کرد.
  • شهید رضایی مجد زمانی که با قطار عازم جبهه بود روی شیشه بخار گرفته در باران تهران با انگشت خود نوشت یاران و دوستان ما رفتیم و شما از قافله جاماندید همانطور که علی دایی پس از به ثمر رساندن چهارمین گل خود به تیم ملی کره جنوبی در مقابل لنز دوربین بخار گرفته تلویزیونی با انگشت خود به گذشتن از سد راه کره اشاره کرد و به آنان گفت ما رفتیم و شما جاماندید .
  • شهید رضایی مجد در خرمشهر با رشادتهای خود و یارانش به کودکان خرمشهری ثابت کرد که آنها تنها نیستند همانطور که هادی ساعی و یارانش در شهر زلزله زده بم به کودکان یتیم و بی سرپرست فهماند که آنها هم می توانند در کنار قهرمان المپیک و جهان عکس یادگاری بگیرند و تنها نباشند.
  • شهید رضایی مجد و هم تیمی هایش در مسابقات آسیایی نپال از رویارویی با تیم عراق سرباز زدند تا به آرش میراسماعیلی بگویند تو هم می توانی در رقابت با دشمن دیرینه ایران اسلامی یعنی رژیم صهیونیستی مسابقه ندهی .
  • شهید رضایی مجد به پرسپولیس نرفت تا در تیم شهدای گمنام دسته چهارمی تهران توپ بزند و دل خانواده شهدا را بدست آورد همانطور که وحید هاشمیان به همراه تیمش به سرزمین غصبی رژیم اشغالگر قدس نرفت تا دل مردم مظلوم فلسطین را شاد کند.

بسیاری از ورزشکاران و مدیران ورزش کشور که با این شهید از نزدیک آشنا بودند ، گذشت و اخلاق حسنه را از خصوصیات بارز وی در تمامی عرصه‌های زندگی به ویژه در عرصه ورزش عنوان می‌کنند:

  • "مجید مشایخی" رییس سابق ورزش بسیج و رییس بسیج اصناف کشور با اشاره به اینکه قهرمانان واقعی، شهدای اسلام هستند، ‌گفت: به مناسبت بزرگداشت از مقام شامخ شهید رضایی مجد لیگ دسته یک فوتسال بسیج به نام این شهید نامگذاری شده و رقابتهای این لیگ به طور منظم در استانهای کشور در حال برگزاری است.

  • "جعفر کاشانی" از پیشکسوتان فوتبال ایران درباره شهدایی چون رضایی مجد گفت:‌ شهدا به ما قدرت شناخت آموخته و با ایثار جان خود در استقلال کشور نقش اساسی ایفا کردند. وظیفه ما در این مقطع زمانی زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا بخصوص کاپیتان سابق تیم فوتبال جوانان ایران است.
  • "مهدی مناجاتی" سرمربی اسبق تیم ملی و پاس تهران، شهید رضایی مجد را الگوی واقعی جوانان فوتبالیست کشور دانست و افزود: باید شهدا را تکریم کرد چرا که آنان در قهرمانی های ‌ملی پوشان ما نقشی بسیار ارزشمند داشتند.
  • "همایون بهزادی" سر طلایی فوتبال ایران در دهه 50 سخنان خود را با اشعاری آغاز کرد که در آن ماندن را در رفتن خواند، رفتنی که همه بر آن غبطه می خورند.
  • بهزادی، شهید رضایی مجد را جوانی سرافراز خواند و گفت: ‌اگر این شهید امروز هم در جمع فوتبالی های ما بود بدانید که به طور حتم یکی از ستاره ها و مربیان بنام، همچون همبازی خود امیر قلعه نویی در این زمان بود.
  • "سید مهدی حیدری "همبازی شهید در تیم اکباتان نیز یادآور شد: اخلاق شهید را می توان به عنوان بزرگترین خصیصه او مثال زد و در سالیان طولانی همبازی همچون او ندیدم که با کسی با ترشرویی برخورد کند.
  • "قاسم پناهگر "سرمربی پیشین تیم تهران جوان و سرپرست اسبق تیم فوتبال امید ایران هم گفت: ‌افتخار مربیگری شهید برایم در همه عمر خاطره انگیز است و می دانم شهید رضایی مجد هرگز به دنبال کسب قهرمانی نبود و پهلوانی و مردم داری را ارجح تر از مدال آوری می دانست. مربی اسبق تیم تهران جوان در خصوص بازی رضایی مجد در تیم تهران جوان گفت : قبل از اینکه او با ما قرارداد امضا کند در تمرینات تیم پرسپولیس شرکت کرده بود ولی با درخواست من به تیم تهران جوان پیوست. پناهگر ادامه داد : شهید رضایی مجد تا پایان زمان قرارداد خود ، نامی از پول و حق قرارداد نبرد و در زمان تسویه حساب با باشگاه گفت : از من راضی باشید ، زیرا چندین بازی با تیم دسته چهارمی شهدای گمنام انجام دادم.
  • "مهدی اربابی" در این‌باره گفت : از خصایص بارز شهید این بود که در اردوها همیشه با جوانان شهرستانی برخوردی مناسب داشت و سعی می‌کرد که همواره به آنها کمک کرده و در مسائل دینی و مذهبی آنان را ارشاد کند.

سرپرست تیم فوتبال جوانان ایران در مسابقات آسیایی نپال ادامه داد : زمانی که قرار بود در دور دوم مسابقات آسیایی نپال برابر تیم عراق به دلیل جنگ تحمیلی بازی نکنیم ، با پیشنهاد شهید رضایی مجد ، قبل از شروع مسابقه اقدام به برگزاری نماز جماعت ظهر و عصر در زمین مسابقه کردیم و سپس با فریاد "الله اکبر" از زمین خارج شدیم.

  • "امیر قلعه نویی" سرمربی تیم استقلال تهران و همبازی شهید رضایی مجد در تیم جوانان کشورمان نیز گفت : هیچ زمان از یاد او فارغ نمی‌شوم و همواره در ذهن ، یاد او را زنده نگاه می‌دارم.

وی افزود : در مسابقات آسیایی نپال ، یکی از چهره‌های مطرح تیم فوتبال جوانان ایران ، شهید رضایی مجد بود و من گلی را که وی در کشور بنگلادش به تیم بزرگسالان کره جنوبی زد از یاد نمی‌برم او واقعا هافبک راست خوبی بود.

  • سرهنگ حمید عابدی رییس بسیج ورزشکاران نیز گفت : شهید رضایی مجد در اوج فوتبال خود نگاه بهتری به آینده داشت و آرمان حسینی خود را کامل کرد.

رییس بسیج ورزشکاران کشور ادامه داد : جامعه ورزشی ما باید با شناساندن شهید رضایی مجد و شهیدان دیگر به جوانان ، راه بزرگی برای اعتلای نام این عزیزان بردارد.

  • "هادی آهنگران" کاپیتان وقت تیم اکباتان تهران نیز ادامه داد : شهید مهدی رضایی مجد ، جوانی سرشار از خلاقیت و پشتکار بود. هر زمان که به عنوان یار جوان به بازی وارد می‌شد ، تیم حریف را تحت تاثیر بازی روان خود قرار می‌داد. وی ، شهید رضایی‌مجد را فردی دلسوز و مکتبی توصیف کرد که همیشه در ایام ماه مبارک رمضان با زبان روزه سر تمرینات حاضر می‌شد و اصلا به این جهت کم کاری نمی‌کرد و مانند بقیه و حتی بیشتر از یاران خود در زمین می‌دوید.


سازمان ورزش بسیج کشور در سال 1389 شهید رضایی مجد را به عنوان شهید شاخص ورزشکار سال انتخاب کرد .

در مراسم برترین‌های ورزش ایران در سال 86 که با حضور قهرمانان رشته‌های مختلف، روسای فدراسیون‌های ورزشی از شهید رضایی مجد و پدر مرحوم وی حاج حسین رضایی مجد تجلیل ویژه‌ای به عمل آمد.

27 سال از تاریخ شهادت "شهید مهدی رضایی مجد" کاپیتان پیشین تیم فوتبال جوانان ایران می‌گذرد ولی همچنان یاد و خاطره او در بین دوستان ، قهرمانان و ورزشکاران باقی است.

بیست و هفتمین سال شهادت پهلوان مهدی رضایی مجد کاپیتان سر افراز تیم ملی جوانان را گرامی داشته و یاد و حماسه قهرمانی هایش را زنده نگاه می داریم.

فرازی از وصیت نامه شهید:
اجازه از حضور حضرت بقیه الله اعظم روحی و ارواح العالمین له الفدا و با سلام خدمت امام خمینی که جان بی ارزش این بنده بیچاره فدای او باد، چند کلامی با این دستان لرزان می نویسم: ای خدای من تو را به حسینت، تو را به زینب، تو را به زهرایت، تو را به علی ات، مرا از درب خانه ات ناامید مگردان، مرا جلوی پدران و مادران شهدا رو سیاه نکن. خانواده های شهدا بدانند که ما رهرو راه فرزندان شهیدشان هستیم. هر چند ما گناهکار هستیم اما به درگاهت آمده ایم و عجز و ناله سر می دهیم و سپس ضمن حلالیت از پدر و مادرش توصیه می کند که بعد از شهادتش پیام رسان خون تمامی شهدا باشند و برای وی گریه نکنند بلکه برای حضرت زهرا (س) که مادر تمامی شهداست و همچنین برای فرزند شهیدش حسن بن علی (ع) ناله کنند.

منبع: مشرق نیوز




   نوشته شده در پنج شنبه 92/12/15  توسط خادم 



مادر شهید صبوری در گفتگو با مشرق:

آرزویم پس از 31 سال برآورده شد/ به یک بند انگشت "بهروز" هم راضی بودم  

چهار سال پیش ار من نمونه خون گرفتند تا بتوانند از این طریق پس از تفحص پیکر شهدای گمنام خانواده آنها را پیدا کنند. پیدا شدن فرزندم گرچه باعث ناراحتی من شده است و من منقلب هستم ولی در درونم آرامش عجیبی دارم.

گروه جهاد و مقاومت مشرق- پیکر مطهر شهید بهروز صبوری که در سال 61 در منطقه سومار به شهادت رسیده بود امروز بعد از 31 سال چشم‌انتظاری مادر شناسایی شد. پیکر شهید صبوری در جریان به خاک سپاری جمعی از شهدای گمنام در دانشگاه خلیج‌فارس بوشهر در اردیبهشت ماه سال 1389 به خاک سپرده شده است.

شناسایی این شهید پس از نمونه‌گیری از خون مادر شهید و دیگر اعضای خانواده وی و تطابق با نمونه  DNA اخذ شده از استخوان‌های شهدای گمنام که در یک بانک نگهداری می‌شود، نتیجه آزمایشات بدین گونه اعلام شده است که تمامی اطلاعات با پیکر شهیدی که در دانشگاه خلیج‌فارس بوشهر در سال 1389 به خاک سپرده شده است، تطابق دارد.

آرزوی مادر شهیدی که پس از 31 سال برآورده شد+فیلم و عکس


مادر شهید صبوری: در درونم آرامش عجیبی دارم


مادر شهید صبوری ظهر امروز پس از حضور در معراج شهدا در گفت‌و‌گو با خبرنگار مشرق در پاسخ به این سوال که پس از مشخص شدن هویت فرزند شهیدتان موفق به دیدن پیکر او شده‌اید، گفت: امام رضا (ع) من را طلبیده برای زیارت و فردا عازم حرم مطهر امام رضا هستم تا اجازه بگیرم و ان شاالله به من صبر بدهند تا بتوانم از آنجا به بوشهر رفته و محل دفن پسرم را ببینم.


این مادر شهید در پاسخ به این سوال که خبر پیدا شدن فرزندتان را کی و چگونه به شما اطلاع دادند اظهار داشت: ما در بهشت زهرا (س) و در حال فاتحه خواندن برای پدر شهید صبوری بودیم که به ما اطلاع دادند فرزندتان از طریق علم ژنتیک شناسایی شده و در بوشهر دفن شده است.



مادر شهید صبوری افزود: چهار سال پیش ار من نمونه خون گرفتند تا بتوانند از این طریق پس از تفحص پیکر شهدای گمنام خانواده آنها را پیدا کنند.

وی گفت: پیدا شدن فرزندم گرچه باعث ناراحتی من شده است و من منقلب هستم ولی در درونم آرامش عجیبی دارم چون حالا دیگر می‌توانم بر سر مزارش بروم و با او صحبت کنم همیشه نگران این بودم که نکند پیکر پسرم در صحرا طعمه حیوانات وحشی شده باشد ولی اکنون جا و مکان پیدا کرده است.

مادر شهید صبوری اظهار داشت: ولی با همه این اوصاف نمی‌دانم که بچه من را چه کسی و چگونه به خاک سپرده است.


شناسایی هویت بیش از 150 شهید از طریق ژنتیک

دکتر تولایی مسئول سازمان بسیج علمی، پژوهشی و فناوری و رئیس هیئت تشخیص شهدای گمنام از طریق علم ژنتیک در گفت‌و‌گو با خبرنگار مشرق در خصوص روند شناسایی هویت شهید صبوری گفت: ما از تمام شهدای تفحص شده در منطقه سومار نمونه برداری و استخراج ژن کرده و یک بانک اطلاعاتی تشکیل دادیم و از طرف دیگر از تمام خانواده‌هایی که شهدای آنها مفقودالاثر و عملیات‌های مربوط به آن منطقه هستند نیز نمونه برداری شد.

رئیس هیئت تشخیص شهدای گمنام از طریق علم ژنتیک در پاسخ به سوالی در خصوص تعداد شهدای گمنامی که از طریق علم ژنتیک مشخص و به خانواده‌های آنها اعلام شده است افزود: بیش از 150 شهید تا کنون با این روش شناسایی شده است.


آرزوی مادر شهیدی که پس از 31 سال برآورده شد+فیلم و عکس


همچنین مادر شهید صبوری شب چهارشنبه هفته گذشته در مراسم تقدیر از عوامل فیلم «شیار 143» گفته بود: آرزوی من این است که بعد از این همه سال تنها یک بند انگشت از فرزندم برای من بیاورید.

تعداد زیادی از مردم کشورمان مادر این شهید را در کلیپی معروف که نمایانگر گریه‌ها و انتظار این مادر در استقبال از شهدای گمنام است مشاهده کرده‌اند.

مشرق نیوز




   نوشته شده در پنج شنبه 92/12/8  توسط خادم 



خلبانی که آمادگیش را برای نبرد با صهیونیست‌ها اعلام کرد+تصاویر


شهیدخلبان عباس دوران، کودکی تا جوانی خود را در شیراز سپری کرد و پس از اخذ دیپلم به خدمت مقدس سربازی رفت و بعد از بازگشت، به دلیل علاقه‌ای که به یادگیری فن خلبانی و خدمت به میهن داشت در 1351 وارد دانشکده خلبانی نیروی هوایی ارتش شد.
خلبانی که آمادگیش را برای نبرد با صهیونیست‌ها اعلام کرد+تصاویر

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس به نقل از مشرق، سرهنگ شهیدخلبان عباس دوران، فرزند محمد ابراهیم سال 1329 در شهر شیراز دیده به جهان گشود. وی دوران کودکی، نوجوانی و جوانی خود را در شیراز سپری کرد و پس از اخذ دیپلم در سال 1349 به خدمت مقدس سربازی رفت و بعد از بازگشت، به دلیل علاقه‌ای که به یادگیری فن خلبانی و خدمت به میهن داشت در 1351 وارد دانشکده خلبانی نیروی هوایی ارتش شد.

عباس پس از طی دوره مقدماتی پرواز در ایران برای ادامه تحصیل و فراگیری دوره تکمیلی خلبانی به کشور آمریکا اعزام شد. با توجه به استعداد فوق العاده در کم‌ترین زمان موفق به اخذ نشان و گواهینامه خلبانی شده و به ایران باز گشت و با درجه ستوان دومی در پایگاه هوایی همدان مشغول به خدمت شد. با شروع جنگ تحمیلی، وی در پست افسر خلبان شکاری و معاونت عملیات فرماندهی پایگاه سوم شکاری (شهید نوژه) به انجام وظیفه مشغول شد.

 

 

در سی و یکم شهریور سال 1359 نیروی هوایی عراق در یورشی ناجوانمردانه تعداد زیادی از مواضع ایران را بمباران می‌کند، عباس نیز مانند دیگر خلبانان شجاع نیروی هوایی به مقابله با دشمن می‌پردازد.


او پس از مدتی برای ادامه پروازهای جنگی به پایگاه ششم شکاری بوشهر منتقل شد. هنوز چندی نگذشته بود که طرح عملیات مروارید ارائه می‌شود که بر اساس آن تصمیم گرفته می‌شود که نیروی هوایی و نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران در این عملیات به صورت مشترک عمل کنند و بدین ترتیب بهترین خلبانان پایگاه انتخاب می‌شوند. در بین انتخاب شدگان نام دلیرانی همچون سرلشکر شهید عباس دوران، سرلشکر شهید حسین خلعتبری، سرلشکر شهید سیدعلیرضا یاسینی و سرگرد شهید حسن طالب مهر به چشم می‌خورد.

عملیات در تاریخ 9/7/ 1359 شروع می‌شود و در همان ساعات ابتدایی نبرد، در یک عملیات متحورانه عباس دو ناوچه نیروی دریایی عراق را در حوالی اسکله «الامیه» و «البکر» منهدم کرد. تا پایان عملیات، دوران و همرزمانش مرتب هواپیما عوض می‌کردند. بطوریکه بعد از فرود، دوران از هواپیما پیاده می‌شد و به هواپیمای دیگری که مسلح بود سوار می‌شد و به نبرد ادامه می‌داد. عباس بی نهایت شجاع بود.

 آن روزها سخت‌ترین مأموریت‌ها را قبول می‌کرد. در این عملیات به او که درحال پرواز بود اطلاع دادند باید عملیات نیمه تمام رها شود، که عباس قبول نکرد و با رشادت تمام این دو اسکله را نابود ساخت. چنان چه می‌گفتند و به اثبات هم رسیده نیروی دریایی عراق را سرهنگ خلبان عباس دوران و سرهنگ خلبان خلعتبری به نابودی کشاندند.

به دلیل رشادت‌های فراوانی که عباس از خود بروز داده بود، علاوه بر یک درجه دوره‌ای که به او تعلق می‌گرفت یک درجه تشویقی دیگر نیز گرفت و به درجه سرهنگ دومی مفتخر شد. درهمین اوصاف فرماندهان تصمیم می‌گیرند که با انتقال او و سپردن یکی از پست های حساس ستادی در تهران، از تجربیات او استفاده بیشتری کنند که دوران نمی‌پذیرد و می گوید: شهید دوران هیچ گاه در طول پرواز صحبت نمی کرد، همرزمانش از زبان او شنید‌ه بودند که اگر روزی هواپیمای من مورد هدف قرار گیرد، هرگز آن را ترک نمی‌کنم و با آن به قلب دشمن حمله ور می‌شوم. زمانی که اسراییل به لبنان حمله کرد، وی اولین خلبانی بود که آمادگی خود را جهت نبرد با صهیونیست‌ها اعلام کرد.

 

 

در یکی از روزهای بهار سال 1360 مسئولین شهر شیراز تصمیم می‌گیرند به خاطر رشادت‌ها و دلاوری‌های عباس دوران، یکی از خیابان‌های شهر شیراز را به نام او کنند؛ لذا از دوران دعوت می شود تا در مراسم شرکت کند و او نیز قبول کرده و به آن جا می رود که از دوران به شایستگی تقدیر می شود. چون او ضربات مهلکی به دشمن وارد نموده بود، همیشه عوامل نفوذی دشمن قصد ترور وی را داشتند که یکی از این موارد هم در همین زمان بود که خوشبختانه این ترور عقیم ماند.

در آستانه عملیات بیت‌المقدس، دشمن دست به تحرکات گسترده‌ای زده بود و مرتب نیرو و تجهیزات به جبهه‌های جنوبی ارسال می‌کرد. از سوی نیروی هوایی تدبیری اندیشیده شد تا ضربه‌ای کاری به دشمن وارد شود. بعد از کسب اطلاعات لازم و تهیه نقشه‌های پروازی، تصمیم بر این شد که در یک عملیات گسترده هوایی عقبه دشمن از جمله نفرات و تجهیزات آنها از ارتفاع بالا بمباران شدید شود.

در 29 اسفند سال 1360 طرح آغاز شد و دوران به عنوان لیدر یا همان فرمانده گروه پروازی انتخاب و 15 نفر از خلبانان تیز پرواز ارتش جمهوری اسلامی ایران نیز انتخاب شدند. بعد از توجیهات لازم توسط دوران، همگی به پرواز درآمدند و با هدایت او مواضع دشمن به سختی بمباران شد و راه برای فتح خرمشهر هموار گردید.

 


عباس دوران در طول 22 ماه حضور در جنگ 120 پرواز عملیاتی داشت. آنهایی که اهل پرواز هستند می‌دانند که غیرممکن است. شاید هیچ خلبانی پیدا نشود که توانسته باشد از عهده این کار برآید و این در آن زمان یک رکورد در نیروی هوایی محسوب می‌شد.

در بین نیروی‌های دشمن نیز دوران خیلی معروف بود و زهرچشمی از عراقی‌ها گرفته بود که عراقی‌ها آرزو داشتند او را اسیر کنند.

سرانجام روز سی ام تیر ماه 1361آسمان بغداد شاهد عروج خونین یکی دیگر از یاران با وفای امام خمینی کبیر بود.

امیر خلبان آزاده منصور کاظمیان، شهادت عباس را اینگونه بیان می کند:

عقب هواپیمای دوران نیز مورد اصابت چندین گلوله ضدهوایی قرار می‌گیرد به طوری که قسمت عقب جنگنده از بین می‌رود، در این لحظه هواپیما در آتش می‌سوخت عباس از من خواست که هواپیما را ترک کنم و به دلیل این که جوابی نمی‌شنود، دکمه خروج اضطراری کابین عقب را می‌زند و من به بیرون پرتاب می‌شوم و به اسارت در می‌آیم.

عباس در این لحظه طبق گفته‌های قبلی خود تصمیمی مبنی بر ترک هواپیما ندارد.

وى بارها می‌‏گفت اگر هواپیما بال نداشته باشد خودم بال در آورده و بر سر دشمن فرود می‌‏آیم و هرگز تن به اسارت نخواهم داد.

شعله‌های آتش هرلحظه شدیدتر می‌شد ولی عباس می‌خواست پروازی دیگر را شروع کند، هواپیما هر لحظه ارتفاع کم می‌کرد، عباس در این لحظات هتل محل برگزاری اجلاس را می‌بیند و شاید با خود زمزمه می‌کند چه هدفی بهتر از آن جا؟ به سوی هتل حرکت کرده و هواپیما را درحالی که هنوز هدایت آن را برعهده داشت به ساختمان هتل می‌کوبد و پروازی دیگر را آغاز می‌کند.

از او دستکش و پوتینش مشخص بود زیرا از پیکرش چیزی بجز آن باقی نمانده بود.

عقاب بال سوخته نیروی هوایی قهرمان دلیر مردم ایران افتخاری دیگر نصیب نیروی هوایی و کشورش می‌کند.

با این حرکت شجاعانه، عباس به پوچی ادعاهای صدام که مدعی بود با وجود دیواره‌های آتش که از کشورهای اروپایی و آمریکا دراطراف بغداد ایجاد شده است، هیچ خلبان ایرانی قادر به نفوذ در بغداد نیست، خط بطلان کشید وبه دنیا ثابت کرد تنها عاملی که پیروزی را در جنگ برای ایران مقتدر در برابر ائتلاف کفر جهانی رقم می‌زند فقط اراده پولادین مردانی است که در کوران حوادث به حسین ابن علی اقتدا می‌کنند نه تسلیحات نظامی قدرت‌های پوشالی غرب وشرق.

سران کشورها ی غیر متعهد به این نتیجه می‌رسند که آسمان بغداد به هیچ وجه امن نیست و تصمیم می‌گیرند که اجلاس در دهلی نو انجام پذیرد.

شهید خلبان عباس دوران به هنگام شهادت 32 سال داشت و امیر رضا تنها یادگار اوست.

بقایای پیکر پاک سرلشگر خلبان شهید عباس دوران بعد از 22 سال دوری از وطن به کشور بازگشت و در زادگاهش به خاک سپرده شد.

منبع: خبرگزاری دفاع مقدس




   نوشته شده در پنج شنبه 92/12/1  توسط خادم 





طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

آخرین مطالب


مقام معظم رهبری

درباره ما ...
 
 
کلمات کلیدی
 
 
 
آمار سایت