سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یاد شهدای کربلای ایران

محلی برای فرستادن هدیه ای از ایرانیان به شهدای دفاع مقدس

بزرگ مرد تاریخ

پیوند ها
 
لوگوی دوستان
گنجینه احادیث

 
جستجو گر گوگل


بسم رب الشهدا و الصدیقین

سردار قربانی فرمانده لشگر 25 کربلای مازندران در دوران دفاع مقدس:

شهید امامی اهل آمل 5 ساعت قبل از عملیات آمد پیش من و گفت: شما گفتید من در عملیات شرکت نکنم؟  من گفتم : بله. شما بمانید چون کار زیاد هست و تا 80 روز جنگ داریم.

شهید امامی سرش را روی زانوی من گذاشت و گفت: شکایت تو را به مادرم زهرا می برم و شفاعت تو را نمی کنم. 

آنقدر گریه کرد که زانوی من خیس شد. اجازه دادم تا در عملیات شرکت کند.

شهید امامی که از سادات بود شالی سبز به کمر داشت و خنجری هم به شال بسته بود. می گفت می خواهم با این خنجز پهلوی کسانی را که پهلوی مادرم زهرا را شکستند ، پاره کنم.

وقتی عملیات شروع شد ، شهید امامی خط مقدم عملیات بود بی آنکه اسلحه داشته باشد و تنها با خنجری که به دست داشت به دشمن حمله می کرد و تعدادی زیادی از بعثی ها را با خنجر به هلاکت رساند و خودش هم به شهادت رسید.

شهید امامی سر راه لشگر با شال سبز و خنجر به دست بر روی زمین افتاده بود و به شهادت رسید.




   نوشته شده در دوشنبه 92/7/8  توسط خادم 







آخرین مطالب


مقام معظم رهبری

درباره ما ...
 
 
کلمات کلیدی
 
 
 
آمار سایت