سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یاد شهدای کربلای ایران

محلی برای فرستادن هدیه ای از ایرانیان به شهدای دفاع مقدس

بزرگ مرد تاریخ

پیوند ها
 
لوگوی دوستان
گنجینه احادیث

 
جستجو گر گوگل


نحوه شهادتش تقریبا نامعلوم بود. قبل از شهادت تهدیدش هم کرده بودند. در تدارک عملیات رمضان یک کامیون از مسیر خارج جاده در خط با ماشینی که شهید محمود مختاری و شهید مرتضی پورشه سوار آن بودند برخورد کرده و بعد هم فرار می‌کند.

شهیدی که از روی انگشتر شناسایی شد

نحوه شهادتش تقریبا نامعلوم بود. قبل از شهادت تهدیدش هم کرده بودند. در تدارک عملیات رمضان یک کامیون از مسیر خارج جاده در خط با ماشینی که شهید محمود مختاری و شهید مرتضی پورشه سوار آن بودند برخورد کرده و بعد هم فرار می‌کند.

به گزارش فرهنگ نیوز ، شهید محمود مختاری متولد 1337 است. محمود در گروه تدارکات فعالیت داشت و برای جبهه غنایم می‌برد. در ستاد جنگ‌های نامنظم شهید چمران هم به عنوان سرباز شرکت داشت. نحوه شهادتش تقریبا نامعلوم بود. قبل از شهادت تهدیدش هم کرده بودند. در تدارک عملیات رمضان یک کامیون از مسیر خارج جاده در خط با ماشینی که شهید محمود مختاری و شهید مرتضی پورشه سوار آن بودند برخورد کرده و بعد هم فرار می‌کند. به این ترتیب هر دو در 21 مهرماه سال 1361 به شهادت رسیدند.

دو تن از برادران شهید محمود مختاری جانباز هستند. یکی از آن‌ها قاسم مختاری بعد از شهادت محمود به جبهه رفت و از ناحیه اعصاب دست آسیب دیده و مجروح شد و یکی دیگر علی اصغر مختاری قبل از پیروزی انقلاب و در جریان مبارزات انقلابی توسط عناصر ساواک به مقام جانبازی رسید.
 
روز آخر به محمود گفتم چقدر خوشگل و نورانی شدی گفت گرد شهادت در چهره‌ام نشسته
 
زهرا مختاری خواهر شهید محمود مختاری خاطرات مختلفش با محمود را به خاطر می‌آورد و می‌گوید:
 
"برای بار دوم که محمود قرار شد به جبهه برود من به او گفتم جبهه تو پدر و مادر و همسرت هستند. گفت یعنی من نرم؟ گفتم چطوری می‌خواهی بروی وقتی آقاجون تنهاست. محمود گفت: شما چهار برادر داری. دوست داری این چهارنفر هیچ کدام به جبهه نروند و کسی که یک پسر دارد، پسرش را بفرستد به جبهه؟
 
روز آخر هم که برای خداحافظی آمد گفت: آماده شوید که به خانه جدید نقل مکان کنیم. دو سری تا سرکوچه  رفت و برگشت. از ما خداحافظی کرد. اسمش را روی کمربندش نوشت و نامه‌ای نوشت و دست پدرم  داد. بعد که برای بار آخر می‌خواست خداحافظی کند به او گفتم: چقدر خوشگل و نورانی شدی به من گفت: گرد شهادت بر چهره‌ام نشسته. گفت راه رفتنی را باید رفت. چه بهتر که در این راه قدم برداریم. صبح روز بعد دم در سیاهی زدند. شاید به فاصله نصف روز از خداحافظی ما گذشته بود که شهید شد. انگار خودش خبر داشت."
 
زهرا مختاری از جریان شهادت محمود می‌گوید: "وقتی در جبهه بود برای هر کدام از ما جدا جدا نامه می‌نوشت. جبهه رفتنش طولانی نبود. هر ماه یکبار به خاطر وضعیت پدرم بر می‌گشت. در روز شهادتش قرار بود سپاه وسیله نقلیه در اختیارش بگذارد اما ماشین گیر نیامد و از این جیپ‌های روباز ارتشی داده بودند. یک کامیون ناشناس از مسیر انحرافی به آن‌ها زده بود و چندین متر پرت شده بودند. از پنج نفر دونفر شهید شدند و سه نفر زنده مانده بودند. بدنش به شدت ضربه دیده بود که برادرم از روی انگشترش توانست او را شناسایی کند."

در جریان تظاهرات مردم انقلابی شهرری جانباز شدم/نحوه شهادت محمود نامعلوم بود چون تهدیدش هم کرده بودند
 
جانباز علی اصغرمختاری برادر شهید مختاری از محمود چنین روایت می‌کند: "محمود در تدارکات بود و برای جبهه غنایم و امکانات می‌برد. شش سال از من کوچکتر بود. قبل انقلاب فعالیت مبارزاتی زیادی داشت. با گروهک‌ها و منافقین هم درگیر می‌شد. نحوه شهادتش هم نامعلوم بود چون تهدیدش هم کرده بودند. معلوم نشد که چگونه یک کامیون از انحراف با این‌ها برخورد کرده و بعد هم فرار کرده بود. مرتضی پورشه که همکارش بود، بدون برگ اعزام با محمود همراه شده بود. در عملیات رمضان و تدارک برای این عملیات بود که هر دو با هم شهید شدند.
 
محمود همه چیز را برای خدا می‌خواست. قدمی که برمی‌داشت برای خدا بود. چون می‌گفت من همه چی دارم یک خانواده خوب و همسر خوب از مادی هم که چیزی از دنیا نمی خواست. هدفش مشخص بود. انتظار شهادتش را نداشتم چون در خط اول نبود زیاد هم جبهه نبود بخاطر همین دور از انتظار بود. در نامه‌هایش خاطراتی را از جبهه و دوستانش می‌نوشت. داود اسماعیلی، محمد جبرئیلی، علی حسنی، حسن عابدینی از دوستان نزدیکش بود که بیشترشان شهید شدند."
 
او جریان جانبازی‌اش را چنین نقل می‌کند: "من قبل از شهادت محمود در درگیری‌های انقلاب مجروح شدم. 18 دی ماه 57 در تظاهرات مردم انقلابی در شهرری بود که نیروهای شاه ریختند که مردم را ساکت کنند و آن‌ها را به رگبار بستند. در درگیری‌ها و انفجارها ترکشی هم به چشم من اصابت کرده ومجروح شد. بینایی این چشمم را از دست دادم. بعد از انقلاب هم که جنگ شد و محمود در جبهه شرکت کرد و به شهادت رسید و بعد از آن برادر دیگرم قاسم نیز به جبهه رفت و جانباز شد. محمود در حزب جمهوری اسلامی قبل جنگ فعالیت داشت. من هم در انجمن اسلامی بوده و با گروه‌های مخالف درگیر بودم."

منبع: مشرق نیوز




   نوشته شده در جمعه 92/7/12  توسط خادم 







آخرین مطالب


مقام معظم رهبری

درباره ما ...
 
 
کلمات کلیدی
 
 
 
آمار سایت