بسم الله الرحمن الرحیم هر چه داریم، از شهداء داریم و انقلاب حاصل خون شهیدان است. والسّلام وصیت نامه دوم شهید همت به نام خدا نامی که هرگز از وجودم دور نیست و پیوسته با یادش ، آرزوی وصالش را در سر داشتم. سلام بر حسین(ع) سالار شهیدان ، اسوه و اسطوره بشریت. مادر گرامی و همسر مهربانم ، پدر و برادران عزیزم! درود خدا بر شما باد که هرگز مانع حرکتم در راه خدا نشدید. چقدر شماها صبورید . خودتان می دانید که من چقدر به شهیدان عشق می ورزیدم. غنچه هایی که (کبوترانی که) همیشه در حال پرواز به سوی ملکوت اعلایند. الگو و اسوه هایی که معتقد به دادن جان برای گرفتن (بقا و حیات ابدی) و نزدیکی با خدای ، چرا که « ان الله اشتری من المومنین» من نیز در پوست خود نمی گنجم. گمشده ای دارم و خویشتن را در قفس محبوس می بینم و می خواهم از قفس به درآیم. سیم های خاردار مانع اند. من از دنیای ظاهر فریب مادیات و همه آن چه که از خدا بازم می دارد، متنفرم (هوای نفس، شیطان درون و خالص نشدن). در طول جنگ، برادرانی که در عملیات شهید می شدند، از قبل سیمای شان روحانی و نورانی می شد و هر بی طرفی احساس می کرد که نوبت شهادت آن برادر فرا رسیده است. عزیزانم، این بار دوم است که وصیت نامه می نویسم، ولی لیاقت ندارم و معلوم است که هنوز در بند اسارتم، هنوز خالص نشده ام و آلوده ام. از شروع انقلاب در این راه افتادم و پس از پیروزی انقلاب نیز سپاه را پناهگاه خوبی برای مبارزه یافتم. ابتدا درگیری با ضد انقلاب و خوانین در منطقه«شهرضا» (قمشه) و سمیرم ، سپس شرکت در «خوزستان» و جریان گروهک ها در «خرمشهر». پس از آن ، سفر به «سیستان بلوچستان » (چابهار و کنارک) و بعدا حرکت به طرف «کردستان» . دقیقا دو سال در «کردستان» هستم. مثل این که دیگر جنگ با من عجین شده است. خداوند تاکنون لطف زیادی به این سراپا گنه کرده و توفیق مبارزه در راهش را نصیبم کرده است. اکنون من می روم با دنیایی انتظار ، انتظار وصال و رسیدن به معشوق ، ای عزیزان من توجه کنید: 1_ اگر خداوند فرزندی نصیبم کرد، با این که نتوانستم در طول دورانی که همسر انتخاب کردم، حتی یک هفته خانه باشم، دلم می خواهد او را علی وار تربیت کنید. همسرم انسان فوق العاده ای است. او صبور است و به زینب عشق می ورزد. او از تربیت کردن صحیح فرزندم لذت خواهد برد. چون راهش را پیدا کرده است. اگر پسر به دنیا آورد، اسم او را «مهدی» و اگر دختر به دنیا آورد، اسم او را «مریم» بگذارید، چون همسرم از این اسم خوشش می آید. 2_ امام مظهر صفا، پاکی و خلوص و دریایی از معرفت است و فرامین او را مو به مو اجرا کنید، تا خداوند از شما راضی باشد. زیرا او ولی فقیه است و در نزد خدا ارزش والایی دارد. 3_ هر چه پول دارم، اول بدهی مکه مرا به پیگیری سپاه تهران(ستاد مرگزی) بدهید و بقیه را همسرم هر طور خواست خرج کند. 4_ ملت ما، ملت معجزه گر قرآن است و من سفارشم به ملت تداوم بخشیدن به راه شهیدان و استعانت به درگاه خداوند است. تا این انقلاب را به انقلاب حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) وصل نماید و در این تلاش پیگیر مسلما نصر خدا شامل حال مومنین است. 5_ از مادرم و همه فامیل و همسرم ، اگر به خاطر من بی تابی کنند، راضی نیستم، مرا به خدا بسپارید و صبور و شجاع باشید. حقیر حاج همت 26/2/1361
به تاریخ 19/10/59 شسمی، ساعت 10/10 دقیقه شب، چند سطری وصیتنامه مینویسم:
هر شب ستارهای به زمین میکشند و باز، این آسمان غمزده، غرق ستارههاست!
مادر جان!
میدانی تو را بسیار دوست دارم، همانسان که میدانی فرزندت چطور عاشق شهادت بود و به شهیدان عشق داشت.
مادر!
جهل حاکم بر یک جامعه، انسانها را به تباهی میکشد و حکومتهای طاغوتی مکمّل این جهلاند. شاید قرنها طول بکشد تا انسانی از سلالة پاکان متولد شود و بتواند رهبری یک جامعه سردرگم و سر در لاک خود فرو برده را در دست گیرد و امام تبلور سلالة ادامه دهندگان راه امامت و شهامت و شهادت است.
مادر جان!
به خاطر داری که من برای یک اطلاعیة امام حاضر بودم بمیرم؟ کلام او، الهام بخش روح پرفتوح اسلام، در سینه و وجود گندیدة من بوده و هست. اگر من افتخار شهادت داشتم، از امام بخواهید برایم دعا کند، تا شاید خدا من روسیاه را در درگاه با عظمتش به عنوان یک شهید بپذیرد.
مادر جان!
من متنفر بودم و هستم از انسانهای سازشکار و بیتفاوت و متأسفانه جوانانی که شناخت کافی از اسلام ندارند و نمیدانند برای چه زندگی میکنند، بسیارند. ای کاش! به خود میآمدند از طرف من به جوانان بگوئید، چشم شهیدان به شما دوخته شده است. بپاخیزید، اسلام را و خود را دریابید! نظیر انقلاب اسلامی ما در هیچ کجا پیدا نمیشود نه شرقی است و نه غربی.
… ای کاش ملتهای تحت فشار مثلث «زور و زر و تزویر» به خود میآمدند و آنها نیز پوزة استکبار را بر خاک میمالیدند.
مادر جان!
جامعة ما انقلاب کرده و چندین سال طول میکشد تا بتواند کمکم، صفات و اخلاق طاغوت را از مغز انسانها بیرون برد، ولی روشنفکران ما به این انقلاب بسیار لطمه زدند.
زیرا نه آن را میشناختند و نه برایش زحمت و رنجی متحمل شده بودند. از هر طرف به این نونهال آزاده ضربه زدند، ولی خداوند مقتدر است!
اگر هدایت نشدند مسلماً مجازات خواهند شد.
پدر و مادر من!
من زندگی را دوست دارم، ولی نه آنقدر که آلودهاش شوم و خویشتن را گم و فراموش کنم.
علی وار زیستن و علی وار شهید شدن، حسین وارزیستن و حسینوار شهید شدن را دوست دارم. الگوی جاوید یک مؤمن، از بند هوی و هوس رستن است و من این الگو را نیز دوست داشتم. شهادت در قاموس اسلام، کاریترین ضربات را بر پیکر ظلم و جور و شرک و الحاد میزند و خواهد زد. تاریخ اسلام این را ثابت کرده است.
ما فردا میرویم به جنگ با انسانهایی که همچون کفّار در اسلام، نمیدانند چرا و برای چه میجنگند، جنگ با دموکرات یا در حقیقت با آلت دست بعث عراق!
ببین ما به چه روزی افتادهایم و استعمار چقدر جامعهی ما را به لجن زار کشیده است! ولی چارهای نیست، اینها سدّ راه انقلاب اسلامیاند.
پس سدّ راه اسلام باید برداشته شود تا راه تکامل طی شود.
مادر جان!
به خدا قسم اگر گریه کنی و به خاطر من گریه کنی اصلاً از تو راضی نخواهم بود. زینبوار زندگی کن و مرا نیز به خدا بسپار.
«الّلهم ارزقنا توفیق الشّهاده فی سبیلک»
اسلام دین مبارزه و جهاد است و در این راه احتیاج به ایمان و صبر و استقامت است.
خواهران و برادرانم همچنین پدرم، مرا ببخشند و از آنها میخواهم که راهم را ادامه دهند.
محمّد ابراهیم همّت
ساعت 15/12 دقیقه
پاوه ـ اتاق تحقیقات سپاه